گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

زین شَهِ نادان‌، امیدِ مُلکرانی داشتن

هست چون از دزد، چشمِ پاسبانی داشتن

کذب و جبن و احتکار و خست و رشوه‌خوری

هیچ ناید راست با تاج کیانی داشتن

هیچ نتوان بی‌فر سیروس و برز داریوش

فر دارایی و برز خسروانی داشتن

هست امید خیر ازین گندم‌نمای جوفروش

چون به نالایق زمین‌، گندم‌فشانی داشتن

کی سزد از ارتجاعی‌زاده‌، قانون‌پروری

کی سزد از گرگ امید شبانی داشتن

گرگ‌زاده‌ عاقبت گرگ‌ است ‌و بی‌شک ‌از خری‌ست

گوسفند از گرگ چشم مهربانی داشتن

شاه تن‌پرور به تخت اندر بدان ماند درست

ماده گاوی زین و برگ از زر کانی داشتن

بود در عهد کیان رسمی که باید شهریار

بر عدو هر سال قهر قهرمانی داشتن

پادشاهی را که بر روی زمین شمشیر نیست

بی‌نصیب است از نصیب آسمانی داشتن

شاه آن باشد که با شمشیر گیرد ملک را

پادشاهی نیست ملک رایگانی داشتن

ملک چون بی‌زحمت آید بگذرد بی‌دردسر

تاج بی‌زحمت چه باشد؟ سرگرانی داشتن