ز بس در زمانه خمش زیستم
ندانند یاران که من کیستم
یکی چیستانم بنگشوده راز
تو نشناسی آسان که من چیستم
به دم زنده کردم همی مردگان
همانا که اعجاز عیسیستم
محل برترستم ز چارم سپهر
اگر خویشتن مرد دعویستم
چو یحیای محبوس در بند غم
بشارتگر امر مولیستم
ازینرو به چنگ جهودان اسیر
به چندین عقوبت چو یحییستم
نیندیشم از کید اهریمنان
که در پاس ایزد تعالیستم
به من بر چه خندی که در رنج تو
بسا شب که تا روز بگریستم
به جای تو و فر و فرهنگ تو
ادبنامهها کرده املیستم
همی تا بگردانم از تو بلا
ز دشمن هزاران تعدیستم
همانا که اندر تولای تو
ز دزدان کشور تبریستم
چه مایه به تبعید درساختم
چه مایه به حبس اندرون زیستم
کجا پهلوانان هزیمت شوند
من از شیرمردی به جای ایستم
نه فتنهٔ فروزنده دینار وگنج
نه سغبهٔ فریبنده دنییستم
ازیرا پس از سالها فر و جاه
به جز نیبستی حاصلی نیستم
به معنی فزونم ز پندار تو
به صورت اگر ده و گر بیستم
تو اکنون گریزی ز نزدیک من
همانا گزاینده افعیستم
به نزدیک صاحبدلان شکرم
بنزد تو گر تلخ کس نیستم
چو مانی به فر نگارین قلم
روان پرور لفظ و معنیستم
عزیزم دگر جای و در شهر خویبش
ذلیلم ازیراک ما نیستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو دانی که از ورقه کم نیستم
براه صبوری چرا ایستم
همانا ندانی که من کیستم
در این سرزمین از پی چیستم
چه کین است با من فلک را بدل
که هر روز یک غم کند نیستم
ازین زیستن هیچ سودم نبود
هوایی همی بیهده زیستم
اگر مهربانی بپرسد مرا
[...]
همانا که بیش از پدر نیستم
پدر چون فرو رفت من کیستم
که جایی که دریاست من کیستم؟
گر او هست حقا که من نیستم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.