گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

ای معشر خودخواه منافق به چه کارید؟

جزکشتن یاران موافق به چه کارید؟

ای جز ز عناد و حسد و تهمت و آزار

بگسسته دل از جمله علایق به چه کارید؟

ای راست به مانند غراب و بچه خویش

بر فکر بد خود شده عاشق‌، به چه کارید؟

ای بر سر هر ره که رود جانب مقصود

گرد آمده و ساخته عایق به چه کارید؟

ای خنجری از تهمت و دشنام کشیده

یکسر زده بر قلب خلایق‌، به چه کارید؟

ای در طلب کیفر سارق به تکاپوی

وانگه‌شده هم کیسهٔ سارق‌، به چه کارید؟

ای از پی ویرانی یک قوم موافق

پر داده به اقوام منافق‌، به چه کارید؟

ای در چمن ملی و در باغ سیاسی

خودروی و سیه‌دل چو شقایق‌، به چه کارید؟

ای دامن خود کرده پر از خاک و فشانده

بر فرق خود و چشم حقایق‌، به چه کارید؟

ایران به دم کام نهنگست‌، خدا را

ای خصم وطن را شده سائق‌، به چه کارید؟

بیچاره وطن در دم نزع است‌، دریغا!

ای مرگ وطن را شده شایق‌، به چه کارید؟