هوش مصنوعی: در این ابیات، شاعر از صفاهان یاد میکند و احساس دلتنگی و ناوفایی یارانش را بیان میکند. او تصمیم میگیرد تا به شیراز برود، جایی که در هر خانهای دوستان و آشنایان زیادی دارد و میتواند دوباره با آنها دیدار کند.
اخطار: خلاصههای تولید شده توسط هوش مصنوعی در بسیاری از موارد نادرستند. اگر این متن به نظرتان نادرست است میتوانید آن را ویرایش کنید.
احمدرضا در ۴ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۴۴ نوشته:
سلام عزیران مصلح چیزی که ذهن مرا مشغول کرده واژه صفاهون است. اگر به معنی اصفهان باشد یعنی مردم اصفهان بی وفا هستند و این مطلب دور از ذهن است که شاعر عارف چنین نظری داشته باشد. ولی اگر صفا به معنای با صفا و خوشگذران باشد و صابون را به عنوان چمع خوشگذرانی ها مد نظر داشته باشد راه به جایی دارد. نقطه مقابل شیراز نیز منظور سی راز باشد که نام دیگر شیراز می باشد یعنی اهل دل و اهل معنی. این یک نظر کاملا شخصی و بدون سند است.
محمد رسول گلورز در ۲ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۲۶ پاسخ داده:
سلام بر شما دوست عزیز، اتفاقا به نظرم منظور همان اصفهان است، به این خاطر که من به شخصه شیرازیای هستم که مدتی است در اصفهان زندگی میکنم و واقعا متوجه تفاوت وفا و صمیمیت شیرازیها و اصفهانیها میشم. نه اینکه به وفا باشن، شیوه ابراز محبت و صمیمیتشون زمین تا آسمان با شیرازیها تفاوت داره و کسی که با وفای شیرازیها آشنا باشه محیط اصفهان براش غیر دوستانه به نظر برسه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این ابیات، شاعر از صفاهان یاد میکند و احساس دلتنگی و ناوفایی یارانش را بیان میکند. او تصمیم میگیرد تا به شیراز برود، جایی که در هر خانهای دوستان و آشنایان زیادی دارد و میتواند دوباره با آنها دیدار کند.
اصفهانم اصفهانم، چه جایی بود. هر یار که گرفتم بیوفا بود.
پس یکسر تا شیراز بتازم، که به هر خانه که میروم صد آشناست. («که در هر منزلم» حکم میکند که از آن «به هر خانه که میروم» برداشت کنیم.)
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چنان بودهست و صفش چون سرابی
که نه امید ماند زو نه آبی
الهی دل بلا بی دل بلا بی
گنه چشمان کره دل مبتلا بی
اگر چشمان نکردی دیده بانی
چه داند دل که خوبان در کجابی
سرخس از جور بیآبی و آبی
دریغا روی دارد در خرابی
ز بیآبی خلاصش دادی اما
خداوندا خلاصش ده ز آبی
فشاند از دیده باران سحابی
که طالع شد قمر در برج آبی
درآمد از در دل چون خرابی
ز می بر آتش جانم زد آبی
شرابم داد و گفتا نوش و خاموش
کزین خوشتر نخوردستی شرابی
چو جان نوشید جام جان فزایش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.