گنجور

 
باباافضل کاشانی

آبی که به روزگار بندد کیمُخت

تو گه پسرش نام نهی، گاهی دخت

خانی شد و پندار در او رخت نهاد

دیگی شد و امید در او سودا پخت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode