گنجور

 
ازرقی هروی

ای سخن زیر دست خامۀ تو

عقد لؤلؤست نظم نامۀ تو

خلق در سایۀ خرد باشد

خرد اندر حصار سایۀ تو

مایۀ صد ادیب بتراشند

ار بکاوند دست و جامۀ تو

کامۀ من بفضل خویش بجوی

که منم زنده بهر کامۀ تو

دل در اندام من نیاساید

گر برنجد بنان ز خامۀ تو