شنیدم که: آزاده یی پاک زاد
که والا گهر بود وعالی نژاد
نظر کرد بر تخت گاه کیان
بجای هما، بسته جغد آشیان!
چو آشفتگی دید در روزگار
بلندی و پستیش بی اعتبار
سحر خسروی دید بر روی تخت
شبانگه بویرانه یی برده رخت
گدایی بشب حسرت قوت داشت
سحر تاج بر سر ز یاقوت داشت
بهم زشت و زیبا هم آغوش دید
خسک با گل و نیش با نوش دید
شکر دید با زهر آمیخته
بدامان گل، خار آویخته
ز تنگی گیتی دلش گشت تنگ
دلش تنگ شد از جهان دو رنگ
بدرویشی از خواجگی دل نهاد
بفرد امل، خط باطل نهاد!
از آن پیشتر کش ببندند رخت
برون برد رخت خود آن نیکبخت
سرش ز افسر فقر زیور گرفت
تنش نقش از بوریا برگرفت
بویرانه یی رفت و تنها نشست
ره خویش و بیگانه، بر خویش بست
نه از قصر شاهان بسر سایه اش
نه از گنج عالم بکف مایه اش
یکی گفتش از دوستداران نغز
که: بیرون کش از پوست ای دوست مغز
بگو تا چه دیدی ز وضع جهان
که کردی ز اهل جهان رخ نهان
ز عیش جهان چشم بستی، چرا؟!
ز قصر شهان پا شکستی، چرا؟!
بپاسخ چنین گفتش آن نیکمرد
که: بشنو اگر هستی از اهل درد
جهان را همی بینم آن تازه باغ
که هستش گل و بلبل و خار و زاغ
بمن باغبان چون نبخشد گلش
دریغ آید از نغمه ی بلبلش
چه با خار او دست یازی کنم
چه با زاغ آن نوحه سازی کنم؟!
جهان چیست؟ پیمانه یی پر می است!
که هم صاف و هم درد می در وی است
ز صافش، چو ساقی نپیمایدم؛
ز دردش چه نوشم که درد آیدم؟!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف دیدگاه فردی میپردازد که به زندگی و وضع جهان نگاهی عمیق دارد. او از دختری پاکنهاد و نازنین صحبت میکند که وقتی به تخت سلطنت مینگرد، جغدی را به جای پرندهی خوشپرواز هما میبیند. او در این وضعیت آشفته، تضادهای زندگی را مشاهده میکند: خوبی و بدی، زیبایی و زشتی، شکر و زهر. این فرد با دل تنگ از دوگانگی جهان، از وضعیت کنونی خود و ناملایمات زمانه رنج میبرد و تصمیم میگیرد از دنیای مادی دوری کند.
او با دوستانش درباره درد و رنج صحبت میکند و به آنها میگوید که جهان مانند باغی است که به جای گل، خار دارد، و اگر باغبان به او نپردازد، حتی نغمه بلبل هم ارزشی نخواهد داشت. در نهایت، او نتیجه میگیرد که زندگی به نوعی پیمانهای پر از شراب خوش و تلخ است که نمیتواند از دردهای آن بگذرد.
هوش مصنوعی: شنیدهام که فردی آزاد و اصیل، از خانوادهای نجیب و با اصل و نسب بلند است.
هوش مصنوعی: او به تخت پادشاهی کیان نگریست و به جای پرنده هما، جغدی را دید که آشیانهاش را ساخته است.
هوش مصنوعی: وقتی که به ناپایداری روزگار و بیاعتباری فراز و نشیبهایش نگاه کردم، احساس نگرانی و اضطراب کردم.
هوش مصنوعی: در صبح زود، شاهی را دیدم که بر روی تختی نشسته بود و شب را به قصر خود برمیگرداند.
هوش مصنوعی: در شب گدایی، آرزو میکرد که قوتی داشته باشد، اما صبح که بیدار شد، تاجی از یاقوت بر سر داشت.
هوش مصنوعی: در اینجا به رابطه دوگانۀ زیبایی و زشتی اشاره شده است. شاعر مشاهده میکند که چگونه عناصر متضاد، مانند خاک و گل، و همچنین نیش و نوش، در کنار هم وجود دارند و هر کدام بخشی از زندگی را تشکیل میدهند. این مفهوم نشاندهندۀ واقعیتهای مختلفی است که در کنار هم میتوانند معنا پیدا کنند و زیبایی و زشتی در تعامل با یکدیگر به نمایش درمیآیند.
هوش مصنوعی: شکر در کنار زهر قرار گرفته و به گل آویخته شده، همچنین خاری به آن چسبیده است.
هوش مصنوعی: از تنگی و محدودیتهای دنیای اطراف، دل او نیز تنگ و غمگین شد، زیرا او از نفاق و تنوع دوگانه جهان دچار دلگرفتگی شده است.
هوش مصنوعی: در زندگی، فردی که به سادگی و بیپیرایه زندگی میکند، دل خود را به آرزوهای دور و دراز سپرده است و به این ترتیب، واقعیتهای ناخوشایند را نادیده گرفته و در زمان خود، خیالاتش را به اشتباه و بیاعتبار میسازد.
هوش مصنوعی: قبل از آنکه لباسش را برون کشد، لباس خود را بیرون برد آن خوشبخت.
هوش مصنوعی: سر او با تاجی از فقر زینت یافته و بدنش از بافتههای بیارزش پوشیده شده است.
هوش مصنوعی: یک بیاباننشین تنها به راه خود رفت و در پیوند با خود و دیگران، احساس انزوا و جدایی کرد.
هوش مصنوعی: نه از کاخهای پادشاهان چیزی میخواهم و نه از زر و زیور دنیا بهرهای دارم.
هوش مصنوعی: یکی از دوستداران زیبا صحبت میکند و از او میخواهد که حقیقت و عمق موضوع را پیدا کند و آن را از ظواهر و ظاهر جدا کند.
هوش مصنوعی: بگو چه تجربهای از وضعیت دنیا داری که از مردم و اهل آن، روی خود را پنهان کردهای؟
هوش مصنوعی: چرا از لذتهای دنیا چشمپوشی کردی؟ چرا از جایگاههای بزرگ و باعظمت فاصله گرفتی؟
هوش مصنوعی: آن مرد نیکو گفت: اگر اهل درد و رنج هستی، این حرفها را بشنو و به آن توجه کن.
هوش مصنوعی: من این دنیا را مانند یک باغ تازه میبینم که در آن گلها و بلبلها، همچنین خارها و زاغها حضور دارند.
هوش مصنوعی: وقتی باغبان به من گل ندهد، از آواز خوش بلبلش حسرت میخورم.
هوش مصنوعی: آیا باید با خاری که به من آسیب میزند، دست و پنجه نرم کنم یا با زاغی که نوحهسرایی میکند، همدردی کنم؟
هوش مصنوعی: جهان چه چیزی است؟ مانند پیمانهای پر از شراب است که در آن هم خوشی وجود دارد و هم غم.
هوش مصنوعی: از آنچه که صاف و ساده است، مانند ساقی، نمیتوانم بنوشم؛ زیرا از دردش چه بنوشم که خود دردی را احساس میکنم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.