گنجور

 
آذر بیگدلی

وصل، که در هر نفسم آرزوست؛

جز تو نه از هیچکسم آرزوست

تا تو بمجمل شنوی ناله ام

همنفسی با جرسم آرزوست

وصل تو گر در نفس آخر است

از همه عمر، آن نفسم آرزوست

نغمه سرای چمنم سالهاست

ناله ی کنج قفسم آرزوست

داد رس من نشود هیچ کس

غیر تو گر دادرسم آرزوست

زان سرکو کاهل هوس ساکنند

رفتن اهل هوسم آرزوست

بلبلم آذر بگلستان عشق

سوختن خار و خسم آرزوست