نفس نتوان گشت الا با سه چیز
چون بگویم یاد گیرش ای عزیز
خنجر خاموشی و شمشیر جوع
نیزهٔ تنهایی و ترک هجوع
هرکه را نبود مرتب این سلاح
نفس او هرگز نمییابد فلاح
چونکه دل بی یاد اللهت بود
دیو ملعون یار همراهت بود
اهل دنیا را چو دیوار آیدش
لقمهای چرب و شیرین بایدش
هر که او دربند سیم و زر شود
در عقوبت عاقبت مضطر شود
آنکه بهر آخرت کارش بود
از خدا تشریف بسیارش بود
مال دنیا خاکساران را دهند
آخرت پرهیزکاران را دهند
هست شیطان ای برادر دشمنت
غل آتش خواهد اندر گردنت
مدبری کو رو بدنیا آورد
بهره کی از عالم عقبی برد
ای پسر با یاد حق مشغول باش
وز خلایق دور همچو غول باش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.