هر جان که به نور قدس پیش اندیش است
از خویش برون نیست همه در خویش است
یک ذرّه خیالِ غیر در باطن تو
تخم دو هزارکوه آتش بیش است
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
هر جان که به نور قدس پیش اندیش است
از خویش برون نیست همه در خویش است
یک ذرّه خیالِ غیر در باطن تو
تخم دو هزارکوه آتش بیش است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جانا لب و غمزه تو نوش و نیش است
زان روح به راحت است و زین دل ریش است
زان غمزه و لب که دلبریشان کیش است
هر چند که رنج هست راحت بیش است
چندانکه مرا میل به رفتن بیش است
این نفس سگم بر سر کار خویش است
گر من به خودی خویشتن خواهم رفت
ای بس که ز پس ماندگی در پیش است
هر درویشی که در شکست خویش است
تا ظن نبری که او خیال اندیش است
آنجا که سراپردهٔ آنخوش کیش است
از کون و مکان و کل عالم پیش است
هر چند که اضطراب بیش از پیش است
هم صبر صلاح دل بیش اندیش است
محروم ز خدمت تو کاری صعبست
لیکن چه کنم واقعه ای در پیش است
دنیا که از او دل اسیران ریش است
پامال غمش، توانگر و درویش است
نیشش، همه جانگزاتر از شربت مرگ
نوشش، چو نکو نگه کنی، هم نیش است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.