گنجور

 
 
 
ادیب صابر

جانا لب و غمزه تو نوش و نیش است

زان روح به راحت است و زین دل ریش است

زان غمزه و لب که دلبریشان کیش است

هر چند که رنج هست راحت بیش است

عطار

هر جان که به نور قدس پیش اندیش است

از خویش برون نیست همه در خویش است

یک ذرّه خیالِ غیر در باطن تو

تخم دو هزارکوه آتش بیش است

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مولانا

هر درویشی که در شکست خویش است

تا ظن نبری که او خیال اندیش است

آنجا که سراپردهٔ آنخوش کیش است

از کون و مکان و کل عالم پیش است

حکیم نزاری

هر چند که اضطراب بیش از پیش است

هم صبر صلاح دل بیش اندیش است

محروم ز خدمت تو کاری صعبست

لیکن چه کنم واقعه ای در پیش است

شیخ بهایی

پیوسته دلم ز جور خویشان، ریش است

وین جور و جفای خلق، از حد بیش است

بیگانه به بیگانه، ندارد کاری

خویش است که در پی شکست خویش است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه