شماره ۱: جان سوخته سرفکنده میباید بود
شماره ۲: گر جان ببرد عشق توام جان آنست
شماره ۳: تا نفس بود ز سر جان نتوان گفت
شماره ۴: گفتی که نشان راه چیست ای درویش
شماره ۵: عشقش به کشیدن بلا آید راست
شماره ۶: هر دل که طلب کند چنین یاری را
شماره ۷: این کار که صد عالم پنهان ارزد
شماره ۸: دل عزت خویش جمله از خواری یافت
شماره ۹: بهتر ز گشادگی گرفتاری من
شماره ۱۰: امروز منم نه کفر و نه ایمانی
شماره ۱۱: چون در ره دین نیامدی در دستم
شماره ۱۲: نه دین حق و نه دین زردشت مرا
شماره ۱۳: چون من مگسم سایه طوبی چکنم
شماره ۱۴: ای دل نه به کفر ونه به دین خواهی مرد
شماره ۱۵: خود را به محال خود دچار آیی تو
شماره ۱۶: ای تن دل ناموافقت میداند
شماره ۱۷: گه در وصف دین یگانهای میجویی
شماره ۱۸: چون کرد شراب شرک و غفلت مستت
شماره ۱۹: تا چند به فکر نفس مشغول شوی
شماره ۲۰: هر دل که تمام از سردردی برخاست
شماره ۲۱: گر خاصه نیی تو، عام میباید بود
شماره ۲۲: ای در ره دین و کار کفر آمده سست
شماره ۲۳: هر چند که رنج بیشتر خواهی برد
شماره ۲۴: ای دل اگر از کار دگرگون آیی
شماره ۲۵: امروز چو جمله عمر ضایع کردی
شماره ۲۶: نه در ره اقرار، قراری داری
شماره ۲۷: خود را چو زخواب و خور نمیداری باز
شماره ۲۸: چون بحر، ز شوق راز جان، میجوشم
شماره ۲۹: چون بحر،دلی هزار جوش است مرا