گنجور

 
 
 
انوری

بس دور که چرخ و اختران بگذراند

تا مرد وشی چو بوالحسن باز آرند

کو حیدر هاشمی و کو حاتم طی

تا ماتم مردمی و مردی دارند

عطار

تو خفته وعاشقان او بیدارند

تو غافل و ایشان همه در اسرارند

بیکاری تو چو همچنین خواهد بود

اما همه ذرّات جهان در کارند

اوحدالدین کرمانی

آنها که مرا بنیک می پندارند

تخم سره را به جای بد می کارند

گر پرده ز روی کار من بردارند

در هیچ خرابه ای مرا نگذارند

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اوحدالدین کرمانی
مولانا

بعضی به صفات حیدر کرارند

بعضی دیگر ز زخم تو بیمارند

عشقت گوید درست خواهم در راه

گوئی تو که نی شکستگان بسیارند

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مجد همگر

اشک و دل خونین شده با هم یارند

وز روزن دیده سر برون می آرند

یکدست شدند و دامنم می گیرند

واکنون دو سرند و یک گریبان دارند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه