گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عطار

چون بشد شبلی ازین جای خراب

بعد از آن دیدش جوانمردی به خواب

گفت حق با تو چه کرد ای نیک‌بخت‌؟

گفت چون شد در حسابم کار سخت

چون مرا بس خویشتن دشمن بدید

ضعف و نومیدی و عجز من بدید

رحمتش آمد بدان بیچارگیم

پس ببخشود از کرم یک بارگیم

خالقا بیچارهٔ راهم تو را

همچو موری لنگ در چاهم تو را

من نمی‌دانم که من اهل چه‌ام

یا کجاام یا کدامم یا که‌ام

بی‌تنی بی‌دولتی بی‌حاصلی

بی‌نوایی بی‌قراری بی‌دلی

عمر در خون جگر بگداخته

بهره‌ای از عمر ناپرداخته

هر‌چه کرده جمله تاوان آمده

جان به لب عمرم به پایان آمده

دل ز دستم رفته و دین گم شده

صورتم نامانده معنی گم شده

من نه کافر نه مسلمان مانده

در میان هر دو حیران مانده

نه مسلمانم نه کافر‌، چون کنم‌؟

مانده سرگردان و مضطر‌، چون کنم‌؟

در دری تنگم گرفتار آمده

روی در دیوار پندار آمده

بر من بیچاره این در برگشای

وین ز راه‌افتاده را راهی نمای

بنده را گر نیست زاد راه هیچ

می‌نیاساید ز اشک و آه هیچ

هم توانی سوخت از آهش گناه

هم ز اشکش شست دیوان سیاه

هر که دریاهای اشکش حاصل است

گو بیا کو درخور این منزل است

وانک او را دیدهٔ خون‌بار نیست

گو برو کو را بر ما کار نیست