بدو گفتم که ای پیر سرافراز
نمودی هم از این گوئی سرباز
بقدر خود مرا بنمود رازم
دگر آورد سوی خویش بازم
در آن سرلقا ای پیر عالم
نمودم اندر این ساعت بیک دم
تو اصل لیل و من اصلی ندارم
از آن اینجایگه وصلی ندارم
که تاب و طاقت عشقم نمانده است
دلم حیران و سرگردان بمانده است
در این حیرت دمادم راز جویم
چو دیده گم کنم هم باز جویم
دمادم حیرتم سلطان پدیداست
همی بینم که جانان ناپدید است
پدیدار است لیکن من ندانم
چو تو امشب یقین روشن ندانم
ترا زیبد که پیدا آمدستی
عجب در عشق زیبا آمدستی
در این شب چون نمودستی بگو رخ
که اینجا میدهی در عشق پاسخ
درین شب در درون خلوت ما
فرو دستی تو اندر قربت ما
بگو تاازکجا اینجا رسیدی
که اندر چشم من جانا پدیدی
منم امشب ترا دیده در این روز
به بخت و طالع مسعود و پیروز
عجایب قصهٔ امشب پدید است
که جانم همچو جانانم پدیداست
تو ای دلدار آخر از کجائی
در این مسکن بگو بهر چرائی
حقیقت آشنائی راز دانم
بگو تا دید دیدت باز دانم
بگو تا کیست منصور سرافراز
که گفتی این زمان اینجا مرا باز
تو آخر کیستی منصور هم کیست
درین روی تو آخر نورهم چیست
مرا گم میکنی یارا در اینجا
که امشب آمدی در عشق پیدا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با اشاره به یک پیر دانا و سرافراز، از او میخواهد که رازی که در دل دارد را فاش کند. او از عشق و حیرتهای خود سخن میگوید و بیان میکند که در این شب خاص، در حالی که دلش درگیر عشق است، در جستجوی حقیقت و وجود محبوبش است. شاعر از حال و هوای عشقی خود میگوید و میپرسد که محبوبش از کجا آمده و دلیل حضورش در اینجا چیست. او به عشق و زیباییهای آن اشاره میکند و در نهایت از محبوبش میخواهد تا حقیقت خود را بگوید و راز آشنایی را روشن کند.
هوش مصنوعی: به او گفتم که ای پیر باوقار، تو هم از این موضوع بگو و عقب نشینی نکن.
هوش مصنوعی: به اندازه خودم، رازهایم را به من نشان داد و دوباره مرا به سمت خود کشاند.
هوش مصنوعی: در آن شرایط و در آن مکان، ای پیرهزن دانای دنیا، در این لحظه به وضوح چیزی را نشان دادم که تنها در یک آن به وقوع پیوست.
هوش مصنوعی: تو اصل و ریشهات، شب است و من هیچ ریشهای از آن ندارم، به همین دلیل در اینجا هیچ پیوند و اتصالی با تو ندارم.
هوش مصنوعی: من دیگر توان و تاب عشق را ندارم و دلم در حیرت و بلاتکلیفی باقی مانده است.
هوش مصنوعی: در این وضعیت شگفتی دائم در حال جستجوی حقیقت هستم، حتی اگر چشمانم را ببندم و در این حال باز هم به جستجوی آن ادامه میدهم.
هوش مصنوعی: هر لحظه در شگفتی و حیرت به سر میبرم. همواره میبینم که معشوقم حضور دارد، ولی در عین حال احساس میکنم که او غایب است.
هوش مصنوعی: امشب اوضاع و احوال مشخص است، اما من نمیدانم چرا مثل تو، که یقین و روشنی داری، من اینقدر در تاریکی هستم.
هوش مصنوعی: تو را شایسته است که نمایان شدهای، عجب اینکه در عشق به زیبایی جلوه کردهای.
هوش مصنوعی: در این شب، وقتی که جلوه کردی، بگو که آیا در عشق به من پاسخ میدهی یا نه؟
هوش مصنوعی: در این شب در خلوت ما، تو به آرامی و با عشق به ما نزدیک شدهای.
هوش مصنوعی: بگو از کجا به اینجا آمدهای که در چشمان من ظهورت کردهای، ای عزیز.
هوش مصنوعی: امشب تو را میبینم و احساس میکنم که بخت و آیندهام خوش و پر از موفقیت است.
هوش مصنوعی: شگفتیهای داستان امشب بسیار است، به طوری که روح من نیز همانند محبوبم نمایان و زنده است.
هوش مصنوعی: ای محبوب من، در اینجا که هستی، از کجا آمدهای و به چه دلیلی در اینجا هستی؟
هوش مصنوعی: من میدانم که حقیقت آشنایی با رازها چه معنایی دارد، پس بگو تا بتوانم نگاهی تازه به دیدگاه تو داشته باشم.
هوش مصنوعی: بگو ببینیم منصور سرافراز کیست که گفتی در این زمان اینجا مرا ملاقات میکند.
هوش مصنوعی: تو در نهایت چه کسی هستی و چه ارتباطی با منصور داری؟ در این چهرهی تو، نور در نهایت چیست؟
هوش مصنوعی: عزیزم، در اینجا که امشب به عشق آمدی، مرا در خود گم میکنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.