ز موتوا قبل اگر آگاه کشتی
بمیر از خود که بیشک شاه گشتی
ز موتوا قبل اگر آگاه عشقی
بمیر از خود که بیشک شاه عشقی
ز موتوا قبل اگر میدانی این راز
بمیر آنگه به بین انجام و آغاز
ز موتوا قبل اگر دانی حقیقت
بباید مرد اینجا از طبیعت
ز موتوا قبل اگر از خود بمیری
توبه از بدروخورشیدی منیری
بمیر ای شیخ و بی او زندگانی
مکن در صورت و در این معانی
بمیرای شیخ بیش از آنکه میری
اگر مرد رهی از جان بمیری
بمیر ای شیخ پیش از مردن خویش
حجاب زندگی بردار از پیش
بمیر ای شیخ چون منصور حلاج
که بینی بیگمان بر فرق جان تاج
بمیر ای شیخ کین عین الیقین است
که این عین الیقین راه بین است
همه از مرگ ترسانند اینجا
که سرّ آن نمیدانند اینجا
همه از مرگ ترسانند از خویش
که سیری این چنین دارند از پیش
همه از مرگ ترسانند مانده
ولیکن مررموز آن نخوانده
همه از مرگ ترسانند چون بید
که کی ذره رسد در سوی خورشید
اگر آگه شوند اینجا یقین باز
ازین مرگست آخر عزت و ناز
اگر آگه شدی اینجا بدانند
که از سرش سر موئی بدانند
ازین مرگست آخر زندگانی
بقای صرف و ذوق جاودانی
ازین مرگست اینجادیدن ذات
نمیدانند از آن مانند ذرات
ازین مرگست بیماری عقبی
توخوان و دان یقین اسرار مولا
ازین مرگست آخر دید جانان
یکی بیند آنگه عین اعیان
نه مرگست اینکه عین زندگانی است
فراقی نیست عین شادمانیست
نه مرگست اینکه او را مرگ خوانند
که این مر عاشقانرا برگ خوانند
نه مرگست اینکه برگ عاشقانست
هر آنکو مرگ خواهد عاشق آنست
نه مرگست اینکه تجرید است عشاق
نه اندر مرگ توحید است عشاق
نه مرگست اینکه دیدار خدایست
که اندر مرگ اسرار بقایست
نه مرگست این حقیقت شیخ عالم
که سالک میرسد دربود آن دم
هر آن کو مرگ اینجا گاه بشناخت
بمرد از خویش وانگه سربرافراخت
هر آنکو مرگ اینجا دید اعیان
بماند تا ابد در عشق پنهان
هر آنکو مرگ اینجا دید تحقیق
بمرد از خویش و آنگه یافت توفیق
هر آنکو مرگ اینجا جاودان دید
عیان مرگ دید و جان جان دید
هر آنکو مرگ اینجا دید راحت
رسید از عشق در عین سعادت
هر آنکو مرگ اینجا آرزویست
زپیش اندیشی اندر گفت و گوی است
حیات طیبه در مرگ دریاب
بکن بود خود اینجا ترک دریاب
حیات طیبه مرگست اینجا
شوی بیشک خبردار اندر اینجا
حیات طیبه یابی در آن دم
که گردد محو اینجا گاه آندم
حیات طیبه داری چو مردی
ز مردان بیشکی تو گوی بردی
ز مردن میرسی سوی حیاتت
در آنباقی بود عین نجاتت
ز مردن زندگی جاوید حاصل
نداند این معانی جز که واصل
ز مردن آخر کار اندر اینجا
شوی بیشک خبردار اندر اینجا
خبر در مرگ یابی آخر کار
که بیصورت شود جانان پدیدار
خبر در مرگ یابی واصل کل
حقیقت مرگ را بین حاصل کل
خبر از مرگ دار و جان برافشان
که از مرگ آنگهی گردی تو جانان
خبر از مرگ دار ار مرد رازی
چه باشد جان و سر کاینجا نبازی
خبر از مرگ داری شیخ آگاه
بمردم تا بدیدم من رخ شاه
بمردم پیش از آن کاینجا بمیرم
از آن فارغ من از شاه و امیرم
بمردم تا بماندم زندهٔ دوست
بمرد از جسم و از جان بندهٔ دوست
بمردم تا بماندم جاودان من
شدم در جاودانی جان جان من
بمردم تا بماندم ذات باقی
حیاتی دیدم اندر ذات باقی
بمردم تا شدم از خود خبردار
از آن اسرار کل گفتم در این دار
بماندم تا شدم هستم بقا من
نمودم حق عیانم از لقا من
بمردم تا خبر دارم ز هر چیز
نه بینم اندر اینجا جز یکی نیز
بمردم تا شدم ذات خداوند
برون جستم بیکباره ازین بند
بمردم تا شدم خورشید تابان
بماندم تا ابد جاوید جانان
بمردم تا شدم دیدار بیچون
بگفتم با تو این اسرار بیچون
بمردم تا شدم اعیان در اینجا
نمودم خویش را جانان در اینجا
بمردم تا شدم عین بقا من
ز مرگ اینجا عیان دیدم بقامن
بمردم زنده اندر مردگی شیخ
نباشم اندرین افسردگی شیخ
فسرده دان کسی کز خود نمیرد
حقیقت دوست اندر برنگیرد
فسرده آنکسی باشد درین راه
که نبود او زسرّ مرگ آگاه
فسرده آنکسی باشد بمعنی
که از خود مینمیرد سوی دنیی
چرا دل بستهٔ در درد و در رنج
نتازی هیچ اندر سوی این گنج
چرا دل بستهٔ در عین خواری
از آن پرگار سیرت برقراری
چرا دل بستهٔ در محنت و غم
از آن افتادهٔ در انده و غم
چرا دل بستهٔ اندر بلا تو
از آنی دایم اینجا مبتلا تو
چرا دل بستهٔخوار و شکسته
در اینجا کمتر از نشخوار کشته
چرا دل بسته در عین زندان
دمادم میبری جور فراوان
چرا اندوه تست از شادمانی
که در دنیا کنی آخر ندانی
که از دنبال هر شادی غمی هست
پس این شادی رها کن جان تو از دست
از آن شادی که دارد عین دنیا
چه بریابی تو اندر عین عقبی
اگر میدانی این معنی تو ره بر
مکن شادی درین بار آدمی سر
میان خاک شادی کرده آغاز
خبر نایافته ز انجام و آغاز
ترا آخر ز شادی چیست آخر
که در دنیا نخواهی زیست آخر
اگر صد سال مانی رفت باید
میان خاک و خونت خفت باید
اگر صد سال مانی میروی تو
زمانی گوش کن تا بشنوی تو
اگر صد سال مانی مُرد خواهی
اگر هستی گدا ور پادشاهی
اگر صد سال مانی درجهانت
بباید رفتن از اینجا جهانت
اگر صد سال مانی در حقیقت
حقیقت محو خواهد شد طبیعت
اگر صد سال خواهی در یقینت
بباید رفت در زیر زمینت
اگر صد سال مانی نیز و پنجاه
بباید مردنت اینجای ناگاه
بباید مرد ازین صورت یقین شیخ
تو باش از مرگ در عین الیقین شیخ
یقین ازمرگ اینجا گاه دریاب
تو از مردان یقین اینجا خبریاب
یقی از مرگ تو آگاه گردی
بمرگ اینجا به کلی شاه گردی
یقین مرگ بین و زنده دل باش
که چون مردی بخواهی دید نقاش
بمیر و زنده شو اینست معنی
بمردن بین تودلدارت بعقبی
بمیرد زنده شو اینست روحت
ابی صورت یقین عین فتوحت
بمیر و زنده شو بیمنتها تو
که تا رسته شوی شیخ از بلا تو
بمیر و زنده شو بیصورت اینجا
نظر کن بعد از این منصورت اینجا
بمیرو زنده شو از ذات بیچون
چو خور تا بنده شو از ذات بیچون
اگر میری نمیری نیز شاهی
خدائی بینی ازدید الهی
الهی یافتی اینجا بگو هان
زنی دم از وصول سرّ قرآن
حقیقت کل شوی خواننده دوست
وزو هر نکته داننده دوست
حقیقت کل شوی اینجا یقین دان
که خواهی گشت محو ذات جانان
همه ذرات خواهانند فی الله
در آخر جمله از محو هوالله
همه ذرات ما اندر نمودار
فنا دیدند راز و هست دیدار
از آن از مرگ بیشک زندگانیست
که این غمها به آخر شادمانیست
در آخر راحتست از ذات تحقیق
یکی خواهد شدن ذرات تحقیق
در آخر رستگاری سوی ذاتست
یقین میدان که دنیا کوی ذاتست
در آخر رستگاری دید خواهی
چنان خواهم که کل توحید خواهی
مگردان رخ ز توحید آخر کار
یکی میدان یکی دید آخر کار
یکی دید است آخر چون بمردی
اگر از دید دیدی گوی بردی
یکی دید است آخر گر به بینی
یکی دید است گر ظاهر به بینی
یکی دید است از آن شو در عیان گم
که درآن میشود جان و جهان گم
یکی دید است از اعلی به اسفل
از آن دیدار بین اسرار اول
یکی دید است اندر وی فنا گرد
کز آن دیدی از آنجا گاه شو فرد
یکی دید است بیچون گر بدانی
درین دید صور بیشک توانی
یکی دید است بیچون راست بنگر
که اندر جزو وکل یکتاست بنگر
یکی دید است اندر وی دوئی نیست
درو دیدار مائی و توئی نیست
یکی دید است توحید است نامش
از این معنی عیان دید است نامش
یکی دید است از آن معبود گویند
باسم اینجا همان معبود جویند
که آن معبود اینجا باز یابی
ز بود خویشتن این راز یابی
ز بود خود مشو بیرون و بنگر
که اندر تست آن بی چون و بنگر
ز بود خود مشو بیرون در اینجا
در اینجا بازبین بیچون در اینجا
تو از بود فنا معبودمی بین
وزینجا گه زیان و سود می بین
زیانت نفس دان و سود جانت
حقیقت راهبر معبود جانت
در اینجا گر بجان پیوند جوئی
همه با تست اینجا پس چه جوئی
حقیقت شیخ گفتم سرّ اسرار
ز مرگت کردم اینجا گه خبردار
ز بازیچه است اینجا گاه مر مرگ
بباید کرد اینجا جسم و جان ترک
چو کردی ترک جسم و جان زبودت
یکی باشد حقیقت در نمودت
چو کردی ترک جسم و جان در اینجا
شوی چون اولین یکسان در اینجا
چو کردی ترک جسم و جان حقیقت
حقیقت حق بود بیشک طبیعت
چو کردی ترک جسم و جان بدانی
حقیقت هم بدان راز نهانی
چو کردی ترک جسم و جان به آفاق
تو چون عشاق باشی در جهان طاق
چو کردی ترک جسم و جان بدانی
به بینی آنگهان دیدار مولی
نه آگاهند شیخا در یقین هان
که مرگ آمد نمود جان جانان
نه آگاهند از این جان حقیقت
که این آمد سرانجام حقیقت
سرانجام همه مرگست آخر
که جمله این جهان ترکست آخر
ازین شک آخرت مقصود چبود
زیانت سودتست و سود چبود
که بی صورت تو جان خویش بینی
ز پیدائی نهان خویش بینی
نهانخویش بشناس از عیانت
عیان خواهد بُد آخر مر نهانت
نهان خویش بشناس و یقین بین
گذر کن از صور عین الیقین بین
نهان خویش بشناس از خدائی
مکن یک لحظه ازمعنی جدائی
همی گویم بمیر و زنده دل شو
وگرنه هم در اینجا عینکل شو
بزرگانی کز اینجا گوی بردند
از آن دیدند کز دید ار بردند
چو میدیدند کین دنیای غدّار
نخواهد بودنِ ای شیخ هشیار
دو روزی نزد ایشان چون سرابی
حقیقت مینمود اینجای خوابی
شدند ایشان از اینجا گاه تحقیق
حقیقت خواستند از شاه توفیق
چو توفیق عیانت باز دیدند
ز دید شاه هم شهباز دیدند
حقیقت جبرئیل آمد بر ایشان
ز حق عین دلیل آمد بر ایشان
کنون باید که دل بیدار داری
دل از دنیا به کل بیزار داری
بمیری این زمان از دید دنیا
نه بینی این زمان جز دید مولی
بمیر از خویش و ازدنیا حقیقت
که باید شد سوی مولا حقیقت
جهان هیچست جز مولی نجویند
سخن خود هیچ از دنیا نگویند
تمامت انبیا زین سرّ اسرار
حقیقت از خدا گشتند خبردار
همه از جبرئیل آن پیک حضرت
رسیدند در نمود عزّ و قربت
ز جبریل امین بیدار گشتند
ز بود نفس کل بیزار گشتند
نمود حق بدیدند از یقین باز
در اینجا گه رسیدند از یقین باز
تو بشناس اندر اینجا جبرئیلت
که همراه تو است اینجا دلیلت
دلیلت با تو است و می ندانی
چنین اینجایگه می باز مانی
دلیلت با تو اندر راه معنی
ویست از خیر و شر آگاه معنی
دلیلت با تو اینجا ره برده
ره خود را بسوی شاه برده
دلیلت با تو اینجا در میانست
درین پیدا ترا در جان نهان است
دلیلت با تو و تو بیخبر زو
چنین افتادهٔ در گفت و درگو
دلیلت با تو تو آگاه کرده
همه ذرات تو در راه کرده
تو زوغافل چنین اینجا بمانده
برسوائی درین غوغا بمانده
تو زوغافل چنین مانده در اینجا
فتاده در میان شور و غوغا
تو زو غافل دریغا کو ندیدی
اگرچه وصف او بیحد شنیدی
اگر وصفش کنم چون دانی اینجا
به بیرون راه مینتوانی اینجا
مشو غافل که این معنی یقین است
که او در اندرونت پیش بین است
ترا این جبرئیل اینجا بیاید
که این درهای معنی برگشاید
دمادم میدهد پیغام جانان
همی گوید دمادم نام جانان
تو از پیغام او حرفی ندیده
یقین حرفی تو از وی ناشنیده
همه گفتار ما از اوست امروز
از آن معنی ما نیکوست امروز
همه گفتار ما از او پدید است
حقیقت جمله او گفت و شنیداست
همه گفتار ما از وی عیانست
دمادم از درین شرح و بیانست
اگر از گفت او راهی بری تو
نمود او در اینجابنگری تو
دمادم اندر اینجا اوبگفتار
همی گوید درونم سرّ اسرار
ز گفتارش یقین اینجا جنیدم
بدام او بمانده خار و قیدم
که داند تا مر اینجا گه بنمود
حقیقت چون بدیدم ذات کل بود
حقیقت سالکان در دید او یار
شدند اینجا ز جسم و جان سرافراز
هر آنکو دید او بشناخت اینجا
ز دیدش جان ودل دریافت اینجا
گروهی آدمش گویند تحقیق
ز ذات او دمش جویند توفیق
گروهی علت اولاش گویند
گروهی آدم معناش گویند
گروهی گفتهاند اینجاش اعلام
که اینجا میرساند وحی و پیغام
گروهی جبرئیلش گفته ازناز
که بیشک دیده است انجام و آغاز
همه انوار و اسراری که بوده است
حقیقت مرد را اعیان نموده است
تمامت انبیای راز دیده
یقین در حضرت ایشان رسیده
بگفته راز جانان پیش ایشان
ز دید جان بیش اندیش ایشان
خبردار است و چیزی مینداند
بجز حق او ز خود چیزی نخواند
هر آن اسرار کاینجا گفته از یار
کند عشاق را اینجا خبردار
از آنش عقل کل خوانده است منصور
که او از کل نباشد یک زمان دور
از آنش عقل کل گویند از راز
که دیده است از عیان انجام و آغاز
از آنش عقل کل خوانند در دید
که کلی حق نمیبیند ز توحید
از آنش عقل کل خوانند در ذات
که کل میبیند اینجا جمله ذرات
نمود او ز دیدار است جانان
حقیقت صاحب اسرار است جانان
نمود او نداند کس به جز من
کزو شد شیخ مر اسرار روشن
نمود او مرا اینجا یقین است
که اینجا عقل کلم پیش بین است
حقیقت عقل کل بوده است بنگر
یقین الهام معبود است بنگر
از آن حضرت خبردار است اینجا
از آن بیشک پدیدار است اینجا
از آن حضرت خبر او میدهد باز
تو واقف گرد گر میدانی این راز
از آن حضرت ابی چون راز دارد
دمادم مر ترا پاسخ گذارد
خبردارت کند از نیک و از بد
تو اینجا بیخبر مانندهٔ دد
دمادم میخوری در غفلت خویش
جدا مانده چنین از قربت خویش
دمی بااو در اینجا آشنا گرد
که او گرداندت اندر خدا فرد
دمی را او در اینجا باش یکتا
که بنماید ترا نقاش اینجا
تو از الهام بیچون درحقیقت
زمانی گوش میکن بیطبیعت
که تا او می چو میگوید همان کن
بروز اینجایگه مرگوش جان کن
بگوش جان ازو بشنو در اینجا
ازو کن رازها باور در اینجا
دریغا با که میگویم من این راز
که داند تا بداند این یقین باز
کسی درخواب رفته او چه داند
که او در خواب بود خود بداند
مگر از خواب او بیدار گردد
در اینجا صاحب اسرار گردد
چو در خوابی کجا یابی تو معنی
دریغاره نبردی سوی مولی
اگر از عقل کل هستی خبردار
چو ما از عین این هستی خبردار
ابا ما جبرئیل اندر میانست
حقیقت شیخ در شرح و بیانست
ابا ما جبرئیل اینجاست پیدا
یقین اندر عیان ماست پیدا
ابا ما جبرئیل آمد سخنگوی
ره معنی ببرده در سخن گوی
ابا ما جبرئیل اسرار گفته است
حقیقت جمله از دیدار گفته است
همه از یار گفت اسرار با ما
حقیقت بر سر این دار با ما
همه از یار گفت اینجا حقیقت
نمود اینجا گه اسرار حقیقت
همه از یار گفت اینجای با ما
از آن گشتیم از دیدار یکتا
که داند جبرئیلم تا کدامست
که کار از جبرئیل ماتمام است
که داند جبرئیل ما در اینجا
که خواهد مر دلیل ما در اینجا
که داند جبرئیلم شیخ بیچون
بگویم با تو این اسرار اکنون
حقیقت جبرئیلم مصطفایست
که او کل رازدار پادشاه است
حقیقت جبرئیل ماست اینجا
زهر معنی دلیل ماست اینجا
حقیقت جبرئیلش عقل کل بود
از آن پیوسته اندر نقل کل بود
مرا او عین کل اینجاست بیشک
از آنم دیده از دیدار او یک
مرا پیغام او داد از خدائی
مرا بخشید اینجا روشنائی
مرا پیغام او داد از نمودم
در اینجا بود او کرده در سجودم
مرا پیغام او داد از حقیقت
که بیرون آمدم کل از طبیعت
مرا پیغام اوداد از عنایت
رسانید اندرین عین عیانت
مرا پیغام او داد از یکی باز
که تادیدم یکی را بیشکی باز
مرا پیغام او داد از عیانش
که واصل هستم از شرح و بیانش
مرا پیغام اوداده است از دید
که یکی گردد اندر عین توحید
مرا پیغام او داده است اینجا
درم از بود بگشاده است اینجا
مرا پیغام او داده است الحق
که چون حقی ز حق میگو اناالحق
اناالحق من ز قول او ز دستم
یقین در قول وفعل او بدستم
مرا جبریل کلی ذات اویست
از آن اینجا مرادر گفتگویست
مرا بیواسطه اینجا یقین اوست
از آن ای شیخ دین در گفت و گویست
چو او جبریل راه ماست اینجا
یقین جبریل شاه ماست اینجا
زهی جبریل ما به ز آن دیگر
زهی اعیان ما اعیان دیگر
چه میگویم بگو ای شیخ دیندار
که باشد این سخن ما را خریدار
بمگذر این زمان از عقل کل تو
دمادم گوش میکن نقل کل تو
که نقل من همه از مصطفایست
که او جبریل جمله انبیایست
بمعنی و بصورت رهنما اوست
ز عقل کل حقیقت پیشوا اوست
زهی مهتر که منصور است رازست
در اینجا بازبین اعتراز و نازست
زهی مهتر که هستی رهنما تو
گزین انبیا و اولیا تو
حقیقت هرچه بینی مصطفا بین
محمد در همه نور خدا بین
تو منگر هیچ بی احمد در اینجا
ز احمد بنگر اندرهر در اینجا
حقیقت شیخ اندر مجلس ما
حقیقت زر شده از وی مس ما
که بیشک آمد آن را کیمیایست
که او از کیمیای آن بقایست
تو اندر کیمیاگر راه داری
کنی مس را بزرگرهوشیاری
ز دید کیمیای شرع بگذر
که گردد ناگهانت مس چون زر
مس تو از شریعت زر شود هان
ازین سرور مست بازد شود هان
از آن سو مگذر و بنگر درین راز
که گرداند ترا از خود سرافراز
ازین سروردمی بگذر یقین تو
کزو گردی حقیقت راه بین تو
ازین سرور که منصور است برادر
یقین منصور از او آمد خبردار
ازین سرور منم پیروز امروز
بنور عشق او گشته دل افروز
ازین هر دو منم امروز دیندار
اناالحق میزنم از وی درین دار
ازین سرور منم جانان شده کل
ز دید بود خود پنهان شده کل
ازین سرور منم بیشک خداوند
خداوندم چنین کردست در بند
ازین سرور منم واصل در اینجا
ز وصل او گشاده در در اینجا
ازین سرور منم امروز سرور
ز عشقش بازم این جاجان و هم سر
سر و جانم بمهر او ببازم
که جز او نیست اینجا سرفرازم
جمالش در درون جان نهانست
جمالش در همه چیزی عیان است
جمالش در دل و در جان واصل
نمیبینی تو او را شیخ حاصل
ببین تا چند بارت گفتم این راز
نمییابی تو این معنی کل باز
به بین تا چند بارت باز گفتم
در اسرار هر نوعی بسفتم
جنید اینجا ز دید مصطفایست
که اینجا شیخ و پیرو پیشوایست
نه این هر سه یکی باشد ز اعیان
تو دید مصطفی دان دید جانان
جنیدا بهترین دینست احمد
درون دیده ره بین است احمد
هر آنکو مصطفی در خود عیان دید
ز دید مصطفی بس دید جان دید
هر آنکو مصطفا را یافت بیشک
بسوی مصطفا بشتافت بیشک
هر آن کو مصطفی دیده است اینجا
حقیقت عین توحید است اینجا
ز دید احمد مرسل یقین دان
ازو هر مشکلی حل این، یقین دان
اگر اینجا به بینی مصطفایت
همین جاگه به بینی مربقایت
اگر اینجا رخ او باز بینی
درون ذرهها زو راز بینی
اگر اینجا رخ او یافتی باز
بمعنی و بصورت شو سرافراز
الا ای شیخ چونست این معانی
ز من بشنو که چونست این معانی
حقیقت نور ذات آمد محمد
از آن عین صفات آمد محمد
ازو بشناس اینجا قربت دوست
کزو اینجا رسی در حضرت دوست
بدان احمد که احمد یافت در خویش
حجاب عشق را برداشت از پیش
بنورش تا ابد اینجا بقا دید
ز نور عرش اینجا با صفا دید
بنورش راه کرد او سوی منزل
بمنزل در رسید و گشت کامل
بنورش راه شرع حق عیان یافت
بمنزل در رسید و جان جان یافت
بنورش گر در اینجا راز بینی
مر او را هم ز خود می باز بینی
بنورش هرچه دیدم راز دیدم
که او را در حقیقت باز دیدم
ازو من ساختم اینجا اناالحق
مرا برگفت هان برگوی الحق
مرا او گفت چندین بار گفتم
اناالحق شیخ اندر دار گفتم
هر آنچه سرور ما گفت ما را
یقین مانیز آن گفتیم اینجا
ازو گفتیم و از وی باز گوئیم
ازو هر لحظه این سر باز گوئیم
ازو گفتیم ما اینجا حقیقت
مر این سر نهان پیدا حقیقت
ازو گفتیم ما اینجا هوالله
اناالحق ما زدیم از ما سوی الله
کجامردی که اینجا بشنود راز
حقیقت اندر اینجا بنگرد باز
بدین ما که آن دین خدائیست
حقیقت عشق آیین خدائیست
بدین ما اگر ره میبری تو
ز هفتم آسمانها بگذری تو
بدین ما در اینجا سر فرود آر
که از دینم به بینی تو رخ یار
بدین ما هر آنکو رغبت آرد
دمی در دین ما او پای دارد
ز دین ما شود اینجا یقین او
خدا خود میشود اندر یقین او
حقیقت مستی اندردین ماهست
در آخر نیستی آئین ما هست
اگر از نیستی ره باز بینی
تو هم در نیستی این راز بینی
ره عشاق اندر نیستی بود
ز عین نیستی دیدند معبود
ره عشاق اندر نیستی خاست
که اندر نیستی هستیش پیداست
ز هستی گر رسی در نیستی باز
تو اندر نیستی گردی سرافراز
ز هستی گر رسی در قربت دوست
حقیقت نیست بینی حضرت دوست
دمی بی نیستی اینجا مزن دم
حقیقت نیستی بنگر دریندم
بود این هستی اشیا پدیدار
که عین نیستی بد ناپدیدار
مرین معنی ندانم با که گویم
ویا زین سر درین معنی چه جویم
ز اول چون ندانی آخرت چون
شود بیشک بظاهر معنیت چون
چواول می ندانی آخر کار
چگونه آید اینجاگه پدیدار
چواول می ندانی رازت اینجا
کجا بوده است و چون آغازت اینجا
چو اول می ندانی وحدت کل
چگونه رهبری در حضرت کل
چو اول می ندانی اولینت
چگونه بازی بینی آخرینت
چو اول می ندانی ماندهٔ تو
اگرچه صد معانی خواندهٔ تو
چو اول می ندانی ذات اینجا
کجادانی عیان آیات اینجا
ز اول شو خبردار حقیقت
از اول دان مر اسرار حقیقت
از اول شو خبردار یقین تو
در آخر اول اینجا گه ببین تو
از اول گرم آخر راه داری
از این معنی دل آگاه داری
دلی باید که او نبود مبدل
که اینجا باز بیند سرّ اول
دلی باید در اینجا صاحب اسرار
که از اول بود شیخا خبردار
دلی باید از اول بینشان او
که آخر باز بیند جان جان او
از اول شیخ میباید خبر داشت
پس آنگاهی به آخر پرده برداشت
از اول گر شوی اینجا خبردار
چو منصورت کند از عشق بردار
مرا مقصود ای شیخم چه چیز است
نخواهم جسم و جان جانان عزیز است
مرا مقصود اول ذات جانان
کنون اعیان در این ذرات جانان
مرا مقصود از اول یار بوده است
کنون اینجا در این گفتار بوده است
دراول نیستت بود این زمان هست
کجا او را هلم او را من از دست
برین دست بریده گوش دارم
ورا کزوی در این سر هوش دارم
در آخر اولم شیخا ببین باز
چه میخواهی ز اول راز آغاز
در آخر اولم اینجا نظر کن
ز اول بود جانت را خبر کن
در آخر اولیم شیخا عیانست
نمیبینی که در شرح و بیانست
در آخر اولم شیخا پدید است
اباتو اندرین گفت و شنید است
ابا دید تو شیخا ساخت امروز
زهی معنی ترا پرداخت امروز
یقین میگویمت شیخا که مائیم
که دید خود دمادم مینمائیم
در این حق الیقین راه بینان
ترا تقریر کردم هان یقین دان
حقیقت شیخ این از خود شنو باز
ز خود یک ذره بیرون هان مشو باز
مشو بیرون زخود یک ذرّه اینجا
که تا در حق نباشی غره اینجا
سخنهایم همه باتست در دید
نه با دیگر بصورت عین تقلید
ز توحید عیان خواهم نمودن
ترا من جان جان خواهم نمودن
عیان بنمایمت روشن چو خورشید
چنان کان را همی بینی تو جاوید
عیان بنمایمت اینجایگه من
درونت با برون دیدار شه من
عیان بنمایمت در دید بیچون
یکی گردانمت من بیچه و چون
مرو بیرون ز خود شیخا زمانی
ز معنی می شنو هر دم بیانی
مرو بیرون زخود در لاوالا
که تا در عشق گردانمت یکتا
مرو بیرون ز خود شیخا دمادم
که اینجا گه رسانم اندر آن دم
مرو بیرون زخود شیخا در اسرار
که تا آرم ترا قربت پدیدار
ابا خود آشنا باشد یقین او
ابا خود او بود در گفت و در گو
ابا خود آشنای لامکان است
مکان را جملگی دیدار جانست
کنون او در مکان ز آن راز دارد
ولی در لامکان اعزاز دارد
کنون اندر مکان دید دیدت
نه با من با همه گفت و شنیدت
یکی بیچون شناسم در خدائی
ورا کو نیستش هرگز جدائی
دوئی نبود که بیچونست جانان
حقیقت هفت گردونست جانان
چو جانان آفتاب و ماهتاب است
که خورشید و مهش در تک و تابست
ورای ذات او چیز دگر نیست
بجز منصور کس را زوخبر نیست
حقیقت از یکی اعیانست پیدا
اگر نه در دوئی جانست پیدا
ز یکی گر شوی بیرون ندانی
میان خاک و خون بیشک نمانی
یکی بین و مرو بیرون زخویشت
که بنهاده است او اعیان پیشت
ز اعیان یاب دیدار الهی
کز اعیانست اسرار الهی
گر از اعیان خبرداری تو مائی
ابا اعیان من کن آشنائی
گر از اعیان خبرداری حقیقت
ز باغ ما تو برداری حقیقت
گر از اعیان خبرداری فنا باش
که رویت چون نمود اینجای نقاش
چو در اعیان خود راهی نبردی
نه صافت خوانم این جا و نه دُردی
چنین پیدا جمال یار پنهان
بهرزه میدهند اینجایگه جان
چنین پیدا جمال یار اینجا
ازو منصور برخوردار اینجا
چنین پیدا جمال بینشانی
دمادم گفته او راز نهانی
چنین پیدا جمال بیچه و چون
فکنده نور خود برهفت گردون
چنین پیدا جمال شاه عالم
نماید وصل خود اینجا دمادم
چنین پیدا جمال ذات اینجا
یقین درجمله ذرات اینجا
چنین پیداست شیخا بیچه و چون
توئی اکنون که گفتی بیچه و چون
همه اینجا توئی اندر جمالت
نمودار است اعیان وصالت
همه اینجا توئی چیزی دگر نیست
که بیند مر ترا چون راهبر نیست
همه اینجاتوئی و رهبر خود
یقین اندر عیان خیر و شر خود
همه اینجاتوئی جمله نکوئی
حقیقت خود تواندر گفتگوئی
همه آنجا تو و اینجا تو هم نیز
که میگویندش اینجا از عدم نیز
همه اینجاتوئی ای ذات بیچون
که میخوانی همه آیات بیچون
همه اینجا توئی بیشک حقیقت
که پیدائی یکی در یک حقیقت
ز پیدائی خود هستی یگانه
تو خواهی بود با خود در میانه
توخواهی بود شیخ و کس نباشد
بجز تو در جهان بس نباشد
در این اسرار شیخا در یقینی
بجز حق هیچ در عالم نبینی
حقیقت آنکه در حق هست باقی
بماند جاودان اویست باقی
حقیقت آنکه شد هست هوالله
بماند جاودان هست هوالله
درین اسرار شیخا در یقینی
بجز جبار در عالم چه بینی
اگر مردی ز خود دایم بمانی
بذات جاودان قایم بمانی
اگر مردی زخود جاوید گشتی
ز نور ذات حق خورشید گشتی
همه مردان ز دید خود بمردند
از آن در راه معنی گوی بردند
همه مردان بمردند از صور هان
برستند آن زمان از خیر و شر هان
چنین بین شیخ دمدم میر از خود
درین دنیا تو عبرت گیر از خود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تفکر درباره مرگ و حقیقت زندگی میپردازد و به فرد میگوید که باید قبل از مردن از خود بمیرد و به حقیقت وجود خود آگاه شود. شاعر به تجربههای عمیقتری از طریق مرگ اشاره میکند که انسان را به زندگی واقعی و معنوی میرساند. او تأکید میکند که مرگ نه تنها پایان نیست، بلکه آغاز یک زندگی جدید و عالی است که در آن قرب الهی و یکتایی درک میشود. میگوید که انسانها اگر از زندگی مادی خود رها شوند و به مرگ به عنوان یک مرحلهای در مسیری بلندتر نگاه کنند، میتوانند به تجلیات زیبایی از حقیقت و الهیت دست یابند. در نهایت، شاعر به اهمیت درک دقیق از وجود و ذات خود و پیوند با حقیقت الهی تأکید دارد.
هوش مصنوعی: اگر پیش از مرگ آگاه شوی، باید از خود بگذری و بمیرانی، زیرا به راستی به مقام شاهانه دست یافتهای.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی قبل از مرگت عشق را به حقیقت دریابی، از خود بگذر و محبت را تجربه کن، زیرا تنها عشق واقعی میتواند تو را به حقیقتی عمیق برساند.
هوش مصنوعی: اگر میدانی که چه رازهایی در زندگی نهفته است، بهتر است قبل از اینکه به مرگ نزدیک شوی، بفهمی که چگونه باید زندگی را تجربه کنی. آنگاه میتوانی به ارتباط و پیوند میان آغاز و پایان پی ببری.
هوش مصنوعی: اگر حقیقت را بدانید، باید پیش از مردن، از این دنیای مادی بگذرید.
هوش مصنوعی: اگر پیش از آن که بمیرایی، از خود و گناهانت بگذری و توبه کنی، به نوری همچون خورشید دست خواهی یافت.
هوش مصنوعی: ای شیخ، بدون او زندگی نکن و اگر او را نداری، بهتر است بمیری. در ظاهر و باطن، وجود او را غنیمت بشمار و بدون او زندگی بیفایده است.
هوش مصنوعی: اگر در زندگی به دنبال حقیقت و هدایت هستی، باید از خود بگذر و به فکر جان و روح خود باشی. در این راه، هر چه بیشتر تلاش کنی و از خواستههای دنیوی دور شوی، بیشتر به تعالی و هدف واقعیات نزدیک خواهی شد.
هوش مصنوعی: ای شیخ، قبل از اینکه بمیرم، از دنیای مادی و حجابهای زندگی کنار بگذار تا حقیقت را ببینم و درک کنم.
هوش مصنوعی: ای شیخ، برایت بهتر است که مانند منصور حلاج بمیزی، چرا که یقیناً میبینی بر سر جان چه توفیقی وجود دارد.
هوش مصنوعی: ای شیخ، بمیر که این حقیقتی است که به وضوح نمایان است و این دید یقینی، راهی برای شناخت بیشتری از واقعیتهاست.
هوش مصنوعی: در اینجا همه از مرگ میترسند، اما هیچکس از حقیقت و راز آن آگاهی ندارد.
هوش مصنوعی: همه از مرگ میترسند، زیرا که سابقهای از زندگی بیپایان و کنترل نشده دارند.
هوش مصنوعی: همه از مرگ میترسند، اما در حقیقت، راز و رمز آن را نمیدانند یا آن را مطالعه نکردهاند.
هوش مصنوعی: همه از مرگ میترسند مانند بید که چطور میتواند ذرهای از نور خورشید را ببیند.
هوش مصنوعی: اگر مردم اینجا از حقیقت آگاه شوند، مطمئناً بار دیگر به مرگ و نابودی دچار خواهند شد، چرا که این طرفدار عزت و زیبایی است.
هوش مصنوعی: اگر متوجه شدی که اینجا چه خبر است، بدان که حتی از کوچکترین جزئیات هم آگاهند.
هوش مصنوعی: این مرگ، پایان زندگی است که به معنای واقعی فقط ماندگاری و لذت دائمی را به دنبال دارد.
هوش مصنوعی: این زندگی نشانهای از مرگ است و کسانی که به ذات این موضوع پی نمیبرند، مانند ذراتی هستند که از حقیقت دورند.
هوش مصنوعی: مرگ تو را از درد و رنج میرهاند، پس با دقت و آگاهی به درون خود و اسرار الهی توجه کن.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که در نهایت، دیدن معشوق و عشق واقعی، موجب آگاهی و درک تازهای از زیباییها و حقیقت زندگی میشود. هنگامی که فرد به حقیقت عشق دست پیدا کند، تمام شواهد و نشانههای ظاهری را به وضوح میبیند و درک میکند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که مرگ در واقع چیزی جدا از زندگی نیست و حتی میتواند به عنوان بخشی از شادی و زندگی در نظر گرفته شود. به عبارت دیگر، جدایی و فاصلهها به گونهای وجود ندارند که باعث غم و اندوه شوند.
هوش مصنوعی: اینکه به او میگویند "مرگ"، به معنای واقعی نیست؛ او در حقیقت سرنوشت عاشقان را رقم میزند و به نوعی زندگی و عشق را به آنها هدیه میدهد.
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوان گفت که مرگ، پایان عاشقان است؛ زیرا هر کسی که خواهان مرگ باشد، در واقع عاشق واقعی است.
هوش مصنوعی: نه مرگ عشق را از بین میبرد و نه جدا شدن از معشوق، بلکه عشق واقعی در تداوم و پیوستگی است. عشق حیات میبخشد و تنها در توحید و یکی شدن با محبوب واقعی معنا پیدا میکند.
هوش مصنوعی: اینکه دیدن خداوند، نه به معنای مرگ است، بلکه در حقیقت در مرگ، رازهای جاودانگی نهفته است.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که حقیقتی که درک میشود، نه به مرگ بلکه به تجربه و آگاهی فرد بستگی دارد. در لحظهای خاص، سالک یا جستجوگری که در مسیر علم و روحانیت قرار دارد، به درک عمیقتری از زندگی و مرگ دست مییابد. این درک میتواند به او احساس آرامش و روشنایی بدهد، به طوری که مرگ را به عنوان یک واقعیت ننگین و دردناک نبینید.
هوش مصنوعی: هر کسی که مرگ را در اینجا شناخت، از دنیا میرود و پس از آن به سمت بالاتر از خود مینگرد.
هوش مصنوعی: هر کسی که مرگ را در این دنیا تجربه کرد، یاد و خاطرهاش تا همیشه در عشق پنهان باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: هر کسی که مرگ را در اینجا ببیند، باید به جستجوی حقیقتی در خود بپردازد و سپس موفقیت را پیدا کند.
هوش مصنوعی: هر کسی که مرگ را بهوضوح در اینجا ببیند، در واقع مرگ را مشاهده کرده و جان را هم در مییابد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در اینجا با مرگ روبهرو شود، به آرامش خواهد رسید و این آرامش ناشی از عشق است، حتی در اوج خوشبختی.
هوش مصنوعی: هر کسی که در اینجا به مرگ فکر میکند و آن را آرزو میکند، در واقع در نتیجهٔ تفکرات و گفتگوهایش به این نتیجه رسیده است.
هوش مصنوعی: زندگی پاک و خوب را در هنگام مرگ درک کن؛ چرا که خود این لحظه، فرصتی است برای ترک دنیا.
هوش مصنوعی: زندگی پاک و نیکو، مرگ است؛ بنابراین، در اینجا آگاه باش و متوجه باش که واقعیت این است.
هوش مصنوعی: زندگی واقعی را در زمانی پیدا میکنی که از این مکان و زمان غافل شوی و به دنیای دیگر فکر کنی.
هوش مصنوعی: اگر تو انسانی درستکار و با فضیلت باشی، از مردان بزرگ فراتر میروی و در این عرصه برنده خواهی بود.
هوش مصنوعی: از مرگ به زندگی میرسی، و در آن چیزی که باقی میماند، حقیقت نجات تو نهفته است.
هوش مصنوعی: از مرگ، زندگی ابدی به دست نمیآید، و این مفهومها تنها برای کسی قابل درک است که به حقیقت واصل شده باشد.
هوش مصنوعی: آخر کار، از مردن مطمئن باش که در این دنیا آگاه و آشنا خواهی شد.
هوش مصنوعی: خبر از مرگ میرسد، و در نهایت، زمانی که جانان بیصورت و بیوجود میشود، نمود پیدا خواهد کرد.
هوش مصنوعی: خبر در مرگ به حقیقتی اشاره دارد که در آن باید تمامی جوانب و واقعیتهای مرگ را شناخت و فهمید. این یعنی برای درک درست مرگ، باید تمامی زوایای آن را بررسی کرد و به عمق مفهوم آن پی برد.
هوش مصنوعی: خبر از مرگ را برای کسی بیاور و جان خود را فدای او کن؛ زیرا او به واسطه مرگ، محبوب تو خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر مردی رازدار است، او را از مرگ آگاه کن؛ زیرا جان و سر او در اینجا قیمتی ندارد.
هوش مصنوعی: ای شیخ آگاه، تو از مرگ خبر داری، اما من وقتی که چهره شاه را دیدم، متوجه مرگ مردم شدم.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه اینجا بمیرم، ترجیح میدهم که بمیرم. من از قدرت و شخصیتهای بزرگ بینیازم.
هوش مصنوعی: من برای دوست مردهام، اما به خاطر او زنده هستم. من از جسم و جان خودم برای او فانی شدم.
هوش مصنوعی: اگر بمیرم، جاودانه باقی میمانم. من اکنون در جاودانگی جاودان هستم و جانم در این حالت است.
هوش مصنوعی: من برای اینکه وجودم باقی بماند، از دنیا و زندگی فناپذیر گذشتم و در آنجا حقیقتی از زندگی پایدار و ابدی را مشاهده کردم.
هوش مصنوعی: من وقتی که از خودم رها شدم و به شناختی عمیق رسیدم، آن رازهای بزرگ را در این جهان از روی آگاهی بیان کردم.
هوش مصنوعی: من در حالتی باقی ماندم که به وجود خود پی بردم و از دیدار با حق، وجود واقعیام نمایان شد.
هوش مصنوعی: من تا زمانی که زندهام، از هر چیز آگاه هستم، ولی در اینجا جز یک چیز نمیبینم.
هوش مصنوعی: من با مرگ خود از این دنیا آزاد شدم و به ذات خداوندی پیوستم.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق واقعی در زندگیام جانم را از دست دادم و اکنون تا ابد در نور و درخشش محبوبم باقی خواهم ماند.
هوش مصنوعی: من تا زمانی که زنده بودم، با تو ملاقات کردم و بدون هیچ شکی رازهای عمیق خود را با تو در میان گذاشتم.
هوش مصنوعی: من در اینجا، با مرگ خود به مرتبهای از شخصیت و ارزش رسیدم و در این مکان، خود را به عنوان محبوب و عزیز میشناسم.
هوش مصنوعی: من تا لحظه مرگ از زندگی گذشتم و حالا که از دنیا رفتهام، بقا و جاودانگی خود را به وضوح مشاهده میکنم.
هوش مصنوعی: در حالتی که زندهام، مانند مردهها زندگی میکنم و نمیخواهم تحت تأثیر ناامیدی و افسردگی شخصی باشم که مقام شیخی دارد.
هوش مصنوعی: کسی که به حقیقت دوست در دلش عشق و محبت وجود ندارد، باید بداند که از نظر روحی و احساسی پژمرده و بی رنگ است.
هوش مصنوعی: آن شخصی که در این مسیر حرکت میکند و از راز مرگ بیخبر است، قطعاً دچار تردید و ناامیدی میشود.
هوش مصنوعی: اگر کسی از خود بیخبر باشد و به دنیای خارج توجهی نداشته باشد، به نوعی از زندگی واقعی فاصله گرفته و پژمرده خواهد شد.
هوش مصنوعی: چرا دل خود را در درد و رنج محبوس کردهای، در حالی که هیچ تلاشی برای دستیابی به این گنج نمیکنی؟
هوش مصنوعی: چرا دل خود را به کسی دادهای که در عین مشکلات و سختیها، هنوز از زیبایی و ثباتی برخوردار است؟
هوش مصنوعی: چرا دل خود را به مشکلات و غمها میبندی در حالی که از درد و رنج رنج میبری؟
هوش مصنوعی: چرا دل تو همیشه در این درد و مشکل گرفتار است، در حالی که تو از آن درد و بلای دائمی دوری؟
هوش مصنوعی: دل بستن به چیزی که بیارزش و خیانتکار است، به مراتب کمتر از این است که به زندگی بیمعنا و بیتحرک ادامه دهیم.
هوش مصنوعی: چرا در حالی که در زندان هستی، همچنان دل به آن بستی و هر لحظه از درد و سختی رنج میبری؟
هوش مصنوعی: چرا از خوشحالی در دنیا ناراحت هستی وقتی که در نهایت نمیدانی چه چیزی در انتظار توست؟
هوش مصنوعی: هر شادی که به دنبال آن میروی، همواره غمی در پی دارد؛ بنابراین بهتر است از این شادیها بگذری تا جانت از درد و رنج در امان بماند.
هوش مصنوعی: از آن خوشی و شادی که در دنیا وجود دارد، تو چه نصیبی از خوشیهای آخرت خواهی برد؟
هوش مصنوعی: اگر میدانی که این مفهوم چه چیزی است، پس به دنبال آن نرو و در این دنیا شادی کن، زیرا انسان در این بار سرنوشتش را میسازد.
هوش مصنوعی: در میان خاک، نشاطی برقرار است، اما خبر و آگاهی از پایان و آغاز چیزها در دسترس نیست.
هوش مصنوعی: سوالی که مطرح میشود این است که خوشی و شادی تو چه فایدهای دارد، چرا که در نهایت تو در این دنیا میآمد و رفت داری و هیچکس نمیتواند برای همیشه در اینجا زندگی کند.
هوش مصنوعی: اگر صد سال هم در اینجا بمانی، در نهایت باید در میان خاک و خون استراحت کنی.
هوش مصنوعی: اگر صد سال هم در اینجا بمانی، باز هم به زمانی که میگذرد گوش کن تا بتوانی چیزی یاد بگیری و بشنوی.
هوش مصنوعی: اگر صد سال هم زنده بمانی، در نهایت به مرگ میرسی. در این مسیر، چه گدا باشی و چه پادشاه، سرنوشت همه یکسان است.
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که در این دنیا بمانی، بالاخره روزی باید اینجا را ترک کنی.
هوش مصنوعی: اگر سالها در این دنیا زندگی کنی، در نهایت حقیقتی که وجود دارد، فراموش خواهد شد و طبیعت خود را متجلی خواهد کرد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در باور و اطمینانت به یقین برسی، باید سالها تلاش کنی و راهی دشوار را طی کنی.
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است مدت زیادی زنده باشی، حتی اگر پنجاه سال دیگر هم زنده بمانی، با این حال باید روزی به مرگ خود فکر کنی که ممکن است ناگهانی رخ دهد.
هوش مصنوعی: انسان باید از ظاهر مرگ بگذرد و به درک عمیقتری برسد که خود را در وجود شیخ ببیند، یعنی در حالی که یقین دارد به حقیقت وجود و زندگی ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: به یقین از مرگ در اینجا آگاه باش و از مردان با یقین در اینجا خبر بگیر.
هوش مصنوعی: وقتی از مرگ تو باخبر شوند، دیگر اینجا به تمام معنا به پادشاهی دست مییابی.
هوش مصنوعی: مردن را حتمی بدان و با قلبی پرانرژی زندگی کن، زیرا زمانی که از دنیا بروی، زیباییهای زندگی را به وضوح خواهی دید.
هوش مصنوعی: برای این که واقعاً مفهوم مرگ را درک کنی، باید به این فکر کنی که چطور ممکن است در دل کسی که تو را دوست دارد، دوباره زنده شوی. این به این معناست که مرگ تنها پایان نیست، بلکه میتواند شروعی دوباره باشد.
هوش مصنوعی: اگر بمیرند، دوباره زنده خواهند شد. این نشان از روح و ذات تو است که به یقین به حقیقت و موفقیت واقعی رهنمون میشود.
هوش مصنوعی: بمیر و دوباره زنده شو بدون هیچ چشمداشتی، تو که میخواهی از مشکلات آزاد شوی و به مقام رفیع و مقام شیخ برسیدی.
هوش مصنوعی: بمیر و دوباره زنده شو، بدون اینکه شکلی داشته باشی. اینجا نگاه کن که بعد از این چگونه به تو توجه میشود.
هوش مصنوعی: از هر گونه تعلقات و قید و بندها رهایی یاب و به زندگی جدیدی بپرداز. همچون خورشید، به ذات خویش که خالی از هر محدودیتی است، پیوسته و آزاد شو تا به حقیقت وجودیت دست یابی و به بندگی و خدمت به دیگری درآیی.
هوش مصنوعی: اگر به سفر بروی، شیرینی و بزرگی خداوند را در همه جا خواهی دید.
هوش مصنوعی: پروردگارا، اگر اینجا حضور یافتهای، بگو که ندا میدهی از رسیدن به راز قرآن.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به حقیقت کامل دست یابی، باید دوست و همدلانی داشته باشی که دانا و آگاه به جزئیات باشند.
هوش مصنوعی: اگر به حقیقت واقعی دست یابی، مطمئن باش که خود را در وجود معشوق گم خواهی کرد.
هوش مصنوعی: تمامی موجودات و ذرات دنیا به دنبال رسیدن به خداوند هستند و در نهایت همه چیز در محو شدن و فانی شدن در اوست.
هوش مصنوعی: تمامی اجزای وجود ما در نشانههای فنا، راز و حقیقت موجودیت را مشاهده کردند.
هوش مصنوعی: زندگی بعد از غمها و چالشها، به شادمانی میرسد و مرگ به خاطر نهایت این زندگی، غیر از زندگی واقعی نیست.
هوش مصنوعی: در پایان، به راحتی میتوان به حقیقت رسید و با هم یکی شد.
هوش مصنوعی: رستگاری نهایی تنها به سمت حقیقت و ذات الهی میرسد، بنابراین آگاه باش که دنیا در واقع نمادی از آن حقیقت است.
هوش مصنوعی: در نهایت، اگر به حق و درستی دست پیدا کنی، خواهی دید که چگونه به هدف خود میرسی، همانند کسی که به توحید و یکتایی خداوند دست یافته است.
هوش مصنوعی: هرگز چهرهات را از حق و توحید دور مکن، زیرا در نهایت همه چیز به وحدت و یکی بودن باز میگردد؛ در نهایت همه چیز را به یک حقیقت میبینی.
هوش مصنوعی: اگر کسی را در پایان زندگیاش ببینی، اگر از نظر عقل و بینش درست عمل کنی، درواقع پیروزی را به دست آوردهای.
هوش مصنوعی: اگر آخر را ببینی، همه چیز را دیدهای و اگر ظاهر را ببینی، هنوز به حقیقت نرسیدهای.
هوش مصنوعی: کسی را دیدم که در حالتی خاص قرار داشت، طوری که در آن حالت روح و دنیا به یکدیگر گم شده بودند.
هوش مصنوعی: کسی نگاهی دارد از بالاترین مرتبه به پایینترین، و از آن دیدن، رازهای ابتدایی را درک میکند.
هوش مصنوعی: کسی دیدی که در درونش فنا و نابودی وجود دارد، از این رو تو هم ممکن است از آن نقطه به سوی آینده گام برداری.
هوش مصنوعی: اگر کسی درکی عمیق از یک دیدگاه داشته باشد، بدون هیچ تردیدی میتواند تصاویر و معانی بیشتری را در آن بیابد.
هوش مصنوعی: بسته به نوع دیدگاهی که داریم، میتوانیم به حقیقت واحدی پی ببریم. به عبارتی، هر چه به جزئیات بپردازیم، در نهایت به یک اصل واحد میرسیم. بنابراین، بهتر است با دقت به این موضوع توجه کنیم.
هوش مصنوعی: شخصی در درون خود، حالت ویژهای را مشاهده میکند که در آن دوگانگی وجود ندارد. در این حالت، او فقط مشاهدهگر دیدار و وجودی است که هیچ تفکیکی بین او و دیگری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: کسی مشاهده کرد که توحید، یا یگانگی خداوند، به وضوح و روشنی نمایان است و این حقیقت را از دیدگاه خود درک کرد.
هوش مصنوعی: شخصی مشاهدهای از پروردگار دارد و به همین دلیل به جستجوی وجود او در اینجا میپردازد.
هوش مصنوعی: اگر به جست و جوی معبود خود هستی، باید از درون خود این راز را کشف کنی.
هوش مصنوعی: از وجود خود خارج نشو و توجه کن که در درونت چیزی بینظیر و ارزشمند وجود دارد.
هوش مصنوعی: از وجود خود خارج نشو، در این مکان درنگ کن و با دقت نگاه کن. در اینجا هیچ شکی نیست و همه چیز واضح است.
هوش مصنوعی: تو از هستی زوالپذیر من میگذری و اینجا، جایی که نفع و ضرر وجود دارد، را میبینی.
هوش مصنوعی: زیان و زیبا بودن نفس خود را بشناس و بدان که نجات حقیقی تو در پیروی از راه خداست.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی با جان و دل به کسی نزدیکی کنی، همه چیز در اینجا به او وابسته است. پس در اینجا چه چیزی را جستجو میکنی؟
هوش مصنوعی: به شیخ گفتم که راز بزرگ زندگی را درباره مرگ تو در اینجا بیان کردم تا آگاه شوی.
هوش مصنوعی: در اینجا زندگی پر از بازی و سرگرمی است و باید قبول کنیم که مرگ هم بخشی از آن است. در این سرزمین، ما باید جسم و روح خود را رها کنیم.
هوش مصنوعی: وقتی که از دنیای جسم و جان خود جدا شوی، حقیقت وجود تو به یک چیز تبدیل میشود و در ظاهر تو نمایان میگردد.
هوش مصنوعی: وقتی که از تعلقات جسم و روح خود دست برداری، در این مکان به حالت نخستین خود بازمیگردی و با دیگران برابر خواهی شد.
هوش مصنوعی: وقتی که از جسم و جان خود دست بکشی و به عمق وجود واقعی خود بروی، حتماً به حقیقتی خواهی رسید که انکار ناپذیر است و بیشتر از هر چیز طبیعی و واقعی است.
هوش مصنوعی: وقتی که از محدودیتهای بدن و روح خود عبور کنی، حقیقت را خواهی شناخت و به رازهای پنهان پی خواهی برد.
هوش مصنوعی: زمانی که از جسم و جان خود فارغ شوی و به جهانی وسیعتر نگاه کنی، مشابه عاشقانی خواهی بود که در میان دنیا به خوشی و شادابی زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: وقتی که از محدودیتهای جسم و جان خود عبور کنی، در آن زمان میتوانی مولای خود را به وضوح ببینی.
هوش مصنوعی: شیخها در حقیقت متوجه نیستند که مرگ به راستی آمده و جان زندگی بخش را گرفته است.
هوش مصنوعی: برخی از مردم از عمق وجود و حقیقت جان آگاه نیستند و نمیدانند که در نهایت، واقعیت به چه شکل خود را نمایان میکند.
هوش مصنوعی: در نهایت همه چیز به مرگ منتهی میشود و در پایان، همه چیز این دنیا زایل و فراموش خواهد شد.
هوش مصنوعی: هدف از این نقص و عیب که در دنیا وجود دارد چیست؟ آیا به نفع تو نیست و آیا سودی ندارد؟
هوش مصنوعی: بدون وجود تو، نمیتوانی وجود حقیقی خود را ببینی و از حقیقت پنهان خود آگاه شوی.
هوش مصنوعی: شخصیت واقعی خود را بشناس، زیرا در نهایت آنچه در درون خود پنهان کردهای، خود را نشان خواهد داد.
هوش مصنوعی: خود را بشناس و به حقیقت این زندگی پی ببر؛ از نشانهها و ظواهر زندگی عبور کن و به واقعیتهای عمیقتر دست یاب.
هوش مصنوعی: خودت را بشناس و هرگز از خدا جدا نشو، حتی برای یک لحظه.
هوش مصنوعی: باید بگویم که باید از حالت ناامیدی و کسالت بیرون بیایی و زنده و امیدوار باشی. وگرنه، در همین وضعیت بیحالی باقی خواهی ماند.
هوش مصنوعی: افرادی که از اینجا موفق شدند و به پیروزی رسیدند، از آنچه که با چشم خود مشاهده کردند، فهمیدند که پیروزی با دیدن و درک عمیق به دست میآید.
هوش مصنوعی: وقتی میدیدند که این دنیا بهدلیل ناپایداریاش پایدار نخواهد بود، ای شیخ آگاه.
هوش مصنوعی: دو روزی که در کنار آنها بودم، مانند سرابی جلوهگر میشد و حقیقت را به من نشان میداد. اینجا بیدار بودم، اما انگار در خواب بودم.
هوش مصنوعی: آنها از اینجا به بررسی حقیقت پرداختند و از شاه توفیق خواستار شدند.
هوش مصنوعی: وقتی که توفیق ملاقات تو را یافتند، از دیدن تو همچون نگاه به پرندهای برجسته و عالی خوشحال شدند.
هوش مصنوعی: فرشتۀ وحی، جبرئیل، به آنها نازل شد و از سوی خداوند، شواهد و دلایل روشنی بر آنان ارائه داد.
هوش مصنوعی: اکنون باید دلی آگاه و بیدار داشته باشی و از تمام جنبههای دنیوی و مادی به طور کامل بیزار باشی.
هوش مصنوعی: اگر اکنون از دنیای مادی و ظاهری بگذری، دیگر چیزی از آن نخواهی دید و تنها دید الهی را خواهی دید.
هوش مصنوعی: از خودت و از دنیا دل بکن و برای رسیدن به حقیقت، به سوی پروردگار برو.
هوش مصنوعی: این جهان به خودی خود هیچ ارزشی ندارد و تنها کسی که با حقیقت و معنای عمیق زندگی آشناست، به جستجوی معانی واقعی میپردازد و در گفتار خود از دنیا و مسائل سطحی آن سخنی نمیگوید.
هوش مصنوعی: تمام پیامبران به این راز بزرگ و عمیق حقیقت از جانب خدا آگاه شدند.
هوش مصنوعی: همه از جبرئیل، همان فرشتهی الهی، به سوی حضرت آمدند و نشانههای بزرگی و نزدیکی او را نشان دادند.
هوش مصنوعی: از فرشتهای که خبرهای آسمانی میآورد، بیدار شدند و از وجود خود را رها کردند و از نفس و مادیات فاصله گرفتند.
هوش مصنوعی: در اینجا، آنچه که حقیقت است، به وضوح نمایان شده و کسانی که به یقین رسیدهاند، دوباره به حقیقت خود پی بردهاند.
هوش مصنوعی: به این نکته توجه کن که جبرئیل، فرشتهای که همواره در کنار توست، به تو کمک میکند. او دلیل و راهنما برای تو است.
هوش مصنوعی: دلیل تو همیشه با توست، اما خودت از آن بیخبری و نمیدانی که در اینجا به چه میزان در حال بازماندن هستی.
هوش مصنوعی: عشق و دلیلی که در دل تو وجود دارد، تو را به سمت درک معانی هدایت میکند و تو را از خوب و بد آگاه میسازد.
هوش مصنوعی: دلیل تو با تو اینجاست و راه خود را به سوی پادشاه برده است.
هوش مصنوعی: دلیل تو در اینجا همراه توست و در اینجا وجودش در عمق جانت نهفته است.
هوش مصنوعی: دلیل و منطق تو در کنار توست، اما تو از آن بیخبری و به همین خاطر در بحث و گفتگو به این وضع دچار شدهای.
هوش مصنوعی: دلیل تو با توست و همه اجزای وجودت را در مسیر هدایت کرده است.
هوش مصنوعی: تو از غفلت اینجا ماندهای و در این شلوغی و سردرگمی باقی ماندهای.
هوش مصنوعی: تو به خاطر غفلتت در اینجا گیر کردهای و در میانهی این شلوغی و سردرگمی افتادهای.
هوش مصنوعی: ای کاش تو از او غافل نبودی و میدانستی که حتی اگر توصیفهای فراوانی از او شنیدهای، خود او را ندیدهای.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم او را توصیف کنم، میتوانی بفهمی که در اینجا چه حالتی دارد.
هوش مصنوعی: غافل نباش که این نکته حقیقت دارد؛ او در عمق وجودت از قبل میداند چه چیزی در پیش است.
هوش مصنوعی: این گونه است که برای درک عمیقتری از مفهوم و معانی پنهان، نیاز به الهام و راهنماییهای خاصی داریم که ما را به سوی حقیقت هدایت کند.
هوش مصنوعی: هر لحظه پیام محبوب را میرساند و همواره نام محبوب را میگوید.
هوش مصنوعی: تو هیچ چیز از پیام او نمیدانی و به این ترتیب نمیتوانی دربارهاش نظر بدهی.
هوش مصنوعی: تمام کلمات و گفتار ما از او ناشی میشود و امروز بر مفهوم ما خوشایند و نیکو است.
هوش مصنوعی: تمام سخنانی که ما میگوییم از او ناشی میشود؛ در واقع، حقیقت این است که همهچیز در گفتن و شنیدن او خلاصه میشود.
هوش مصنوعی: تمام سخنان ما از او روشن و پیداست و هر لحظه از این توضیح و شرح ناشی میشود.
هوش مصنوعی: اگر از سخن او راهی بروی، او در اینجا به تو نشان میدهد که چگونه باید نگاه کنی.
هوش مصنوعی: او پیوسته در اینجا صحبت میکند و در دل من رازی نهفته است.
هوش مصنوعی: از صحبتهای او میتوانم بفهمم که در اینجا گرفتار عشق او شدهام و مانند یک خار و قید به او وابستهام.
هوش مصنوعی: کسی چه میداند که تا چه اندازه اینجا حقیقت نمایان شده است، وقتی که من ذات کامل را دیدم.
هوش مصنوعی: سالکان در نظر او به یاران مبدل شدند و در این دنیا از جسم و جان خود سربلند گشتند.
هوش مصنوعی: هر کسی که او را ببیند، به خوبی میشناسد. از دیدن او روح و دلش را احساس میکند.
هوش مصنوعی: برخی از افراد او را آدمی میدانند که باید دربارهی ماهیت واقعیاش تحقیق کنند، و برای دستیابی به موفقیت به ویژگیهای او وابستهاند.
هوش مصنوعی: برخی افراد، آغاز همه چیز را به یک علت اصلی نسبت میدهند، در حالی که گروهی دیگر به دنبال معنای وجود انسانها و جایگاهشان در زندگی هستند.
هوش مصنوعی: عدهای میگویند که این مکان، نقطهای است برای دریافت وحی و پیامها.
هوش مصنوعی: گروهی از فرشتگان میگویند که او به خاطر زیباییاش، شروع و پایان جهان را دیده است.
هوش مصنوعی: تمام نورها و رازهایی که وجود داشته، حقیقت انسان را نمایان کرده است.
هوش مصنوعی: تمام پیامبران به حقیقت و یقین در وجود ایشان دست یافتهاند.
هوش مصنوعی: به گفته محبوب، راز دل را در میان آنها فاش نکن، زیرا آنان بیش از خودت، به یاد تو و احساسات تو هستند.
هوش مصنوعی: او از همه چیز آگاه است و جز حقیقت خودش، هیچ چیز دیگری را نمیداند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که اینجا دربارهی یار گفته میشود، عشاق را در جریان قرار میدهد.
هوش مصنوعی: منصور به دلیل عقل بینظیرش معروف است، اما در واقع او از مجموع و کل وجود خود جدا نیست و نمیتواند یک لحظه از آن دور شود.
هوش مصنوعی: عقل کل به دانشی اشاره دارد که از حقیقت و واقعیت آگاهی دارد و میتواند آغاز و پایان هر چیزی را به خوبی ببیند و درک کند. این نوع عقل به درک عمیق و جامع از رازها و پنهانیهای هستی مربوط است.
هوش مصنوعی: عقل کل را از آن توصیف میکنند که در نظر او، نمیتواند تمام حقیقت را درک کند و در موضوع توحید، نقصی را مشاهده میکند.
هوش مصنوعی: عقل کل به گونهای است که میتواند وجود همه چیز را در کنار هم ببیند و درک کند. به عبارت دیگر، این عقل به تمام جزئیات و ذرات موجود در جهان آگاهی دارد و همه آنها را در یک کلیت میبیند.
هوش مصنوعی: مظهر او از دیدار اوست، و جانان حقیقتی است که صاحب رازهاست.
هوش مصنوعی: هیچکس جز من نمیتواند رازهای روشنی که از اوست را بفهمد و بشناسد.
هوش مصنوعی: شک نیست که من در اینجا تصویر او را میبینم و این محل نشانهای از وجود عقل و فهم بالاست.
هوش مصنوعی: عقل، منبع تمام دانش و حقیقت است. هر چه که به راستی میدانیم و درک میکنیم، الهاماتی از خداوند است؛ بنابراین به آن توجه کنیم.
هوش مصنوعی: در اینجا، آن شخص به خوبی از حال و احوال اینجا آگاه است و حقیقت به وضوح در این مکان نمایان است.
هوش مصنوعی: این شعر به فردی اشاره دارد که از ویژگیها و اطلاعات یک شخص بزرگ سخن میگوید و از او میخواهد که اگر به این موضوع آگاه است، درک بهتری از این ویژگیها پیدا کند. در واقع، تذکری است به این که اگر کسی اطلاعات کافی داشته باشد، بهتر میتواند به راز و حقیقت پی ببرد.
هوش مصنوعی: این مصرع به این معناست که از آن حضرت ابی بهرهمند است و بهطور مستمر و پیوسته به تو جواب میدهد، زیرا این ارتباط و راز و نیاز با او برقرار است.
هوش مصنوعی: او تو را از خوبیها و بدیها آگاه میکند، اما تو در این مکان مانند یک موجود بیخبر و بیتفاوت هستی.
هوش مصنوعی: تو هر لحظه در غفلت خود مشغول هستی و به همین خاطر از نزدیک شدن به حقیقت و معنای عمیق زندگی دور افتادهای.
هوش مصنوعی: لحظهای با او در اینجا دوستی کن، تا او تو را به سوی خداوند هدایت کند.
هوش مصنوعی: یک لحظه در اینجا بمان تا هنرمند اینجا تو را به تصویر بکشد.
هوش مصنوعی: تو با الهامی که در درونت وجود دارد، گویی در لحظهای خاص به شنیدن چیزهایی فراتر از طبیعت مشغول هستی.
هوش مصنوعی: هرگاه او به خودتان میرسد و شما را راهنمایی میکند، از آن پیروی کنید و در این مکان، مرگ جان را به زندگی ببخشید.
هوش مصنوعی: با دقت به حرفهای او گوش کن و در این مکان به او اعتماد کن تا رازها را بجویی و بفهمی.
هوش مصنوعی: ای کاش کسی بود که میتوانستم این راز را با او در میان بگذارم، زیرا فقط کسی که واقعاً میداند، میتواند این حقیقت را درک کند.
هوش مصنوعی: کسی که در خواب است، نمیداند که خوابیده؛ فقط خودش میتواند به این واقعیت پی ببرد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که او از خواب بیدار نشود، در اینجا به رازها و اسرار دست نخواهد یافت.
هوش مصنوعی: وقتی در خواب هستی، چگونه میتوانی معنی و مفهوم عمیق را درک کنی و به سمت معلم و راهنمای خود نروندی؟
هوش مصنوعی: اگر تو از همه چیز باخبری، پس چرا مثل ما از حقیقت وجود آگاه نیستی؟
هوش مصنوعی: جبرئیل در میانه ماست و حقیقت شیخ در توضیح و بیان وجود دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که با حضور جبرئیل، فرشته وحی، یقین و حقیقت به وضوح در دسترس ما قرار دارد و چیزهایی که قبلاً مبهم بودند، اکنون آشکار شدهاند.
هوش مصنوعی: وقتی جبرئیل به ما آمد، پیام آور معنایی بود که در کلامش نهفته بود.
هوش مصنوعی: جبرئیل اسرا را برای ما بیان کرده و حقیقت همه چیز را از طریق ملاقات با ما شرح داده است.
هوش مصنوعی: همه از رازها و اسرار معشوق صحبت کردند و ما نیز در این میان به حقیقت و واقعیت در مورد این دنیا اشاره کردهایم.
هوش مصنوعی: در اینجا همه درباره معشوق صحبت میکنند و حقیقت در همین جا نمایان شده است، این مکان جایی است پر از رازهای واقعی.
هوش مصنوعی: همه از دوست صحبت کردند و ما به خاطر او، از دیدار یکتایش بهرهمند شدیم.
هوش مصنوعی: کیست که بداند جبرئیل تا کجا میتواند در کارها دخالت کند؟ زیرا کارها به پایان رسیدهاند و همه چیز در دست جبرئیل است.
هوش مصنوعی: چه کسی میداند که جبرائیل در این مکان چه خواهد کرد و دلیل ما در اینجا چیست؟
هوش مصنوعی: کسی نمیداند که جبرئیل، فرشته وحی، به چه چیزهایی آگاه است؛ من هم با تو این رازها را نمیتوانم بگویم.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به وجود جبرئیل به عنوان فرشتهای راستگو و محبوب وجود دارد که تمام اسرار و امور مهم را نزد پادشاه عالم نگه میدارد. او منبعی از حقیقت و دانش است و به نوعی نمایندهای است برای انتقال پیامهای الهی.
هوش مصنوعی: این جا واقعیت وجود جبرئیل است و این جا مفهوم زهر، دلیل و انگیزه ماست.
هوش مصنوعی: حقیقت جبرئیل، عقل کل است و به همین خاطر همیشه در حال انتقال و بیان علوم و معارف مختلف است.
هوش مصنوعی: او تمام حقیقت و ذات من است، چرا که چشم من از دیدن او فراتر نمیرود.
هوش مصنوعی: او از جانب خدا برای من پیغامی ارسال کرد و به من در اینجا روشنایی و آگاهی بخشید.
هوش مصنوعی: او پیغامی از طرف خودش به من داد و گفت که من در این مکان حضور داشتم و در حال عبادت و سجده بودم.
هوش مصنوعی: او به من پیام داد که از واقعیت خبر داشتم و از ذات طبیعی خود فراتر رفتم.
هوش مصنوعی: او پیامی را به من رسانید که نشان از لطف و توجه او دارد و در حقیقت، این پیام تجلی عینی حضور اوست.
هوش مصنوعی: کسی به من پیام او را رساند که تا زمانی که یکی را میبینم، دیگری را نخواهم دید.
هوش مصنوعی: او پیامی از خود به من داد که از جزئیات و توضیحاتش به خوبی آگاه هستم و به او رسیدهام.
هوش مصنوعی: او از دور پیامی به من رسانده که میخواهد در مقام وحدت و یگانگی با تو merge شود.
هوش مصنوعی: برای من پیغامی از او رسیده که در اینجا در قلبم در را باز کرده است.
هوش مصنوعی: من پیام او را دریافت کردهام و به راستی که مانند حقیقتی از حق میگوید: من همان حقیقت هستم.
هوش مصنوعی: من حقیقت را از او شنیدم و مطمئن هستم که قول و عمل او را به خوبی درک کردهام.
هوش مصنوعی: جبریل، فرشته وحی، از سوی خداوند ویژگیها و صفات او را به من منتقل میکند و به همین دلیل من در اینجا با او به گفتگو نشستهام.
هوش مصنوعی: در اینجا بدون هیچ واسطهای میتوانم بگویم که او حقیقتی معین است، ای شیخ دین، که در سخن و گفتوگو نمود پیدا میکند.
هوش مصنوعی: وقتی او فرشته الهی بر ما راهنمایی میکند، اینجا یقیناً او به عنوان بزرگترین و مهمترین ما شناخته میشود.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و علو مقام انسانها اشاره دارد. شاعر میگوید که ما از فرشتگان بالاتر و از دیگر موجودات برتر هستیم. به عبارتی، ارزش و مقام انسانی فراتر از آنچه که به طور عمده تصور میشود، است.
هوش مصنوعی: ای شیخ دیندار، به من بگو چه چیزی باید بگویم که کسی به حرف ما اهمیت بدهد و آن را بپذیرد؟
هوش مصنوعی: از این زمان گذر کن و به عقل کاملت تکیه نکن، بلکه مدام به داستان و روایتهای دیگر گوش بده.
هوش مصنوعی: نقل و داستان من تنها از پیامبر بزرگوار اسلام است و اوست که نماینده تمامی پیامبران الهی به شمار میآید.
هوش مصنوعی: او به معنای حقیقت و دانش بزرگ راهنمایی میکند و در واقع، او پیشوای همه حقایق و عقلهاست.
هوش مصنوعی: پس واقعا شایسته و والامقام است کسی که در این مقام و موقعیت به رازها و حقیقتها آگاه است و در عین حال در مورد اعتراضات و خواستههای خود، ظرافت و نازکی به خرج میدهد.
هوش مصنوعی: ای خوشا آن کسی که راهنماییکنندهاش تو هستی؛ و او از میان پیامبران و اولیای الهی انتخاب شده است.
هوش مصنوعی: هر چیزی که میبینی، حقیقت آن را در وجود مصطفی و محمد درک کن، زیرا همه چیز در نور خداوند جلوهگر است.
هوش مصنوعی: به هیچ چیز دیگر غیر از احمد نگاه نکن، بلکه در اینجا فقط به احمد و ویژگیهای او توجه کن.
هوش مصنوعی: در مجلس ما، وجود شیخ به اندازه طلا با ارزش است و او به ما معنا و اهمیت میدهد، مانند تبدیل مس به طلا.
هوش مصنوعی: به طور قطع، آن چیز که آمده، مانند کیمیا است و او از دگرگونهای از کیمیا برپاکننده است.
هوش مصنوعی: تو در هنر کیمیاگری مهارت داری و میتوانی مس را به طلا تبدیل کنی، یعنی در کارهای خود آگاهی و دقت بالایی داری.
هوش مصنوعی: از دیدگاه شرع، از چیزهایی که به نظر میرسد بیارزشند بگذر، زیرا ممکن است ناگهان به چیزهای ارزشمندی دست پیدا کنی.
هوش مصنوعی: اگر تو از قوانین و قواعد دینی نجات یابی، به مانند مسی که در اثر گرما طلا میشود، به کمال و نورانیت میرسی. از این شادی و خوشی غافل نشو و به هوش باش.
هوش مصنوعی: به آن طرف نرو و به این راز توجه کن که چگونه تو را از خودت سرافراز میکند.
هوش مصنوعی: از این شادی و خوشحالی عبور کن، زیرا تو به خوبی میدانی که حقیقت در کجا واقع شده و چگونه میتوان به آن دست یافت.
هوش مصنوعی: از این شادی و خوشحالی که منصور را به وجد آورده، مشخص است که برادرش نیز به یقین از او مطلع است.
هوش مصنوعی: امروز من به خاطر شادی و محبت او پیروز و خوشحال هستم و دل من از این عشق روشن و شاداب شده است.
هوش مصنوعی: من از این دو حالتی که دارم، امروز به دیانت میپردازم و حقیقت را به وضوح اعلام میکنم و از این وجودم، در این دنیا بهرهبرداری میکنم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که من از شادی و خوشحالی به خاطر محبوبم، به طور کامل در آن غرق شدهام و هیچ نشانی از خودم باقی نگذاشتهام. من آنقدر تحت تأثیر او هستم که تمامی وجودم در او حل شده و گویی خودم را از دید پنهان کردهام.
هوش مصنوعی: من همواره از این خوشحالی و شادی برخوردارم؛ به یقین، پروردگارم این سرور را برای من فراهم کرده و من را در این موقعیت قرار داده است.
هوش مصنوعی: من آن سروری هستم که در اینجا به حس وصال او رسیدهام و در این مکان دروازهای از عشق او برای من گشوده شده است.
هوش مصنوعی: امروز من از شادی و خوشحالی سرشار هستم، زیرا عشق او دوباره مرا به وجد آورده و به من انرژی میدهد.
هوش مصنوعی: وجود من را با عشق او فدای میکنم، زیرا جز او در اینجا کسی نیست که من را سرزنده و به اوج برساند.
هوش مصنوعی: زیبایی او در عمق وجود انسانها نهفته است، اما این زیبایی در همه چیز به وضوح قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: زیبایی او را نه تنها در ظاهر، بلکه در درون و جان انسانها نمیتوان به راحتی مشاهده کرد. تنها عارفان و کاملان میتوانند او را بشناسند و درک کنند.
هوش مصنوعی: تا حالا چند بار به تو گفتم که این راز را نمیتوانی بفهمی؛ این مفهوم کلیدی است که همیشه پنهان مانده است.
هوش مصنوعی: نظر کن که چند بار به تو گفتم که در مورد هر موضوعی به دقت بررسی کن.
هوش مصنوعی: جنید به خاطر دیدن پیامبر در اینجا قرار دارد، زیرا در این مکان، شیخ و پیرو به پیروی از یک پیشوای معنوی هستند.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که هر سه وجود (خود، دیگران و جانان یا محبوب) از دیدگاه تو یکسان نیستند، بلکه از نگاه پیامبر (مصطفی) به درستی درک میشوند. یعنی اینکه شناخت عمیق و واقعی نسبت به خود و دیگران و محبوب، وابسته به بصیرت و آگاهی است.
هوش مصنوعی: جنیدا بهترین دین است، احمد همان هدایتکنندهای است که در دلها راه را مینماید.
هوش مصنوعی: هر کسی که در وجود خود جلوهای از پیامبر اسلام، مصطفی، را مشاهده کند، از دیدن او به درک عمیقتری از جان خود دست خواهد یافت.
هوش مصنوعی: هر کسی که به مقام و شخصیت پیامبر اسلام دست پیدا کند، طبعاً به سمت او و راهش میرود و او را الگو قرار میدهد.
هوش مصنوعی: هر کسی که چهره پیامبر را دیده باشد، در این مکان حقیقت توحید به وضوح نمایان است.
هوش مصنوعی: از نظر احمد مرسل، باید بدانید که هر گونه دشواری به راحتی حل خواهد شد. این را با اطمینان بدانید.
هوش مصنوعی: اگر اینجا زیبایی و بزرگى پیامبر را ببینى، همینجا هم زیبایی و شکوه پروردگارت را خواهی دید.
هوش مصنوعی: اگر چهره او را در اینجا ببینی، در این ذرات کوچک نیز میتوانی رمز و راز او را مشاهده کنی.
هوش مصنوعی: اگر در اینجا چهره او را دیدی، بار دیگر به معنا و شکل او بپرداز و به خودت افتخار کن.
هوش مصنوعی: ای شیخ، این معانی چیست؟ از من بشنو و بگو این معانی چه هستند.
هوش مصنوعی: حقیقت وجود، همان نور است و محمد (ص) از این نور به وجود آمده است و این به خاطر صفات عالی اوست.
هوش مصنوعی: از او به شناختن اینجا نزدیک شدن به دوست است، که به واسطه او تو به حضور دوست میرسی.
هوش مصنوعی: احمد باید بداند که او در درون خود، حجاب عشق را کنار زده و به روشنایی و حقیقت دست یافته است.
هوش مصنوعی: نور او تا ابد در اینجا باقی مانده است و از نور آسمان، اینجا را زیبا و دلانگیز دیده است.
هوش مصنوعی: او با نور خود مسیر را به سوی منزل روشن کرد و به مقصد رسید و کامل شد.
هوش مصنوعی: نور الهی روشنایی خود را نشان داد و به مقصد رسید و جان انسان به حقیقت و وجود خود پی برد.
هوش مصنوعی: اگر در اینجا به راز نور نگاه کنی، میبینی که او نیز از خودت جدا نیست.
هوش مصنوعی: هر چه از نور او مشاهده کردم، به عمق حقیقت پی بردم که او را در واقعیت به خوبی شناختم.
هوش مصنوعی: من از او درست کردهام اینجا، که من همان حقیقت هستم. به من بگو که حقیقت را بگویم.
هوش مصنوعی: او بارها به من گفت که من حق را گفتم، و شیخ در اینجا نیز این را بیان کرده است.
هوش مصنوعی: هر چه سرور ما بیان کرد، ما با اطمینان کامل همان را پذیرفتیم و در اینجا نیز آن را گفتهایم.
هوش مصنوعی: ما درباره او صحبت کردیم و همچنان از او سخن میگوییم، هر لحظه از وجود او یاد میکنیم.
هوش مصنوعی: ما از او پرسیدیم که اینجا حقیقت چیست، و او گفت که این راز عمیق در واقع نمایانگر حقیقت است.
هوش مصنوعی: ما از او گفتیم که اینجا فقط خداست و من حقیقت هستم. ما از خودمان چیزی نمیزنیم و فقط به سوی خدا میرویم.
هوش مصنوعی: کجا میتوان مردی را یافت که اینجا بشنود راز حقیقت و سپس به آن بیندیشد؟
هوش مصنوعی: این ما که به عشق واقعی و خدایی پایبندیم، در حقیقت پیرو دینی هستیم که از سوی خداوند آمده است.
هوش مصنوعی: اگر تو بخواهی از مسیر ما عبور کنی، حتی میتوانی از هفتمین آسمانها نیز گذر کنی.
هوش مصنوعی: در اینجا، سر خود را به خاطر عشق تو خم میکنم، زیرا به خاطر دینی که به تو دارم، چهره معشوق را میبینم.
هوش مصنوعی: هر کسی که به دین ما تمایل پیدا کند، در واقع در این مسیر ثابت قدم خواهد بود.
هوش مصنوعی: در اینجا به این معناست که اعتقادات دینی ما به ما اطمینان میدهد و در این یقین، خداوند آشکار میشود. بدین ترتیب، اطمیان به دین ما به شناخت و حضور واقعی خداوند منجر میشود.
هوش مصنوعی: حقیقت مستی در دین ما وجود دارد، و در نهایت، آنچه که ما بدان پایبند هستیم، نبودنِ هرگونه رسم و آئینی است.
هوش مصنوعی: اگر به عدم و فقدان دقت کنی، در آنجا نیز میتوانی اسراری را مشاهده کنی که در وجود و هستی وجود دارد.
هوش مصنوعی: راه عاشقان در نیستی قرار دارد و در حقیقت، از وجود عدم، معبود خود را مشاهده کردند.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، آنچه که وجود ندارد، در حقیقت نشان از وجود آن است.
هوش مصنوعی: اگر به حالت نیستی برسی، باز هم در آنجا به مقام رفیع و سرافرازی خواهی رسید.
هوش مصنوعی: اگر به نزدیکترین جایگاه دوست برسی، هیچ حقیقتی جز خود او نخواهی دید.
هوش مصنوعی: لحظهای بدون حضور نیا، سخن نگو، چرا که حقیقتی در این نیستی وجود ندارد. نگاه کن که چه میکشم.
هوش مصنوعی: این جهان مادی و اشیاء که در آن قرار داریم، نمایانگر وجود هستند، اما حقیقتاً همان عین عدم و نیستی هستند که از دید ما پنهانند.
هوش مصنوعی: من نمیدانم این معنا را با چه کسی در میان بگذارم و یا در این موضوع چه چیزی را جستجو کنم.
هوش مصنوعی: اگر از ابتدای کار ندانستی که عاقبت چه خواهد شد، به یقین ظاهر و حقیقت موضوع برایت روشن نخواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر در ابتدا نمیدانی که در نهایت چه نتیجهای به دست میآید، ممکن است در اینجا حقیقتی نمایان شود.
هوش مصنوعی: اگر نمیدانی که راز تو کجاست و از کجا آغاز شدهای، در اینجا چه میکنی؟
هوش مصنوعی: هرگاه نمیدانی که چگونه تمامیت وجود را میتوان در یک جا و یک کل رهبری کرد، بهتر است ابتدا به آن میپردازی.
هوش مصنوعی: اگر در ابتدا نمیدانی که چگونه باید زندگی کنی، در پایان هم نمیتوانی به گونهای درست و معنادار آن را مشاهده کنی.
هوش مصنوعی: اگر در آغاز به می توجه نکردی، هرچند که از معنای آن هزاران سخن آموختهای، باز هم تو در جهل ماندهای.
هوش مصنوعی: وقتی که نخست نمیدانی ماهیت اینجا چیست، چگونه میتوانی نشانهها و معانی آن را درک کنی؟
هوش مصنوعی: از همان ابتدا آگاه باش و واقعیت را بشناس، و از همان ابتدا اسرار حقیقت را درک کن.
هوش مصنوعی: از ابتدا آگاه و هوشیار باش، زیرا در انتها، اولیّت اینجا را خواهی دید.
هوش مصنوعی: از ابتدای کار، در انتهای راه هدفی داری و از این معنا در دل خود آگاه هستی.
هوش مصنوعی: دل باید پاک باشد و دگرگون نشود، تا بتواند رازهای نخستین را در اینجا دوباره ببیند.
هوش مصنوعی: در اینجا باید قلبی باشد که رازها را بشناسد و از همان ابتدا آگاهی داشته باشد.
هوش مصنوعی: کسی که میخواهد حقیقت را ببیند، باید قلبی سرشار از دید باز داشته باشد، زیرا در نهایت فقط روح اوست که القای واقعیات را درک میکند.
هوش مصنوعی: در ابتدای کار باید اطلاعاتی درباره شیخ و اندیشههای او کسب کرد، سپس در مرحلهای دیگر میتوان به نتیجهگیری و بررسی عمیقتری پرداخت.
هوش مصنوعی: اگر از ابتدا آگاه شوی و در این مکان باشی، وقتی که عشق تو را به سمت محبوبت رهنمون کند، باید از عشق دل بکنی.
هوش مصنوعی: ای شیخ عزیز، منظور تو از من چیست؟ من نه به دنبال جسم هستم و نه جان، بلکه جانان عزیزتر از همه چیز برای من است.
هوش مصنوعی: مقصود اصلی من الآن وجود جانان را در تک تک این ذرات میدانم.
هوش مصنوعی: از ابتدا هدف من رسیدن به یار بوده و حالا در این صحبتها به وضوح مشخص شده است.
هوش مصنوعی: در ابتدا وجود نداشتی، اما اکنون در این زمان هستی. کجا هستی که من تو را به جلو ببریم؟ من تو را از دست میدهم.
هوش مصنوعی: من با دست بریدهام، اما صدای او را میشنوم و از او در این سر عقل و خرد دارم.
هوش مصنوعی: در نهایت، ای شیخ، نگاهی به خودت انداخته و ببین که از آغاز، چه هدفی را دنبال میکنی.
هوش مصنوعی: به پایان کار خود نگاه کن و توجه کن که از ابتدا، روح تو چه خبرهایی را در خود دارد.
هوش مصنوعی: در نهایت، روشن است که ما در ابتدا چه چیزی را در نظر داریم؛ اما آیا تو نمیبینی که این موضوع در توضیح و تفسیرش به وضوح بیان شده است؟
هوش مصنوعی: در نهایت، در آغاز، ای شیخ، پدرت وجود دارد و این مسئله در گفت و گوی ما روشن است.
هوش مصنوعی: امروز به خاطر دیدار تو، ای شیخ، شگفتی بزرگی در دلم شکل گرفت و معنای عمیقی را در یافتم.
هوش مصنوعی: من با اطمینان به تو میگویم، ای شیخ، که ما هر لحظه تصویر واقعی خود را به نمایش میگذاریم.
هوش مصنوعی: من راه راست و حقیقت را برای تو بیان کردهام، پس به طور قطع درک کن و بدان.
هوش مصنوعی: حقیقت وجود شیخ را از خودت بشناس و یاد بگیر، اما از خودت به یک قدم بیرون نرو و دوباره به درون خودت برگرد.
هوش مصنوعی: هرگز از خودت کمی دور نشو و در اینجا نباش که اگر در حق نباشی، فریب خواهی خورد.
هوش مصنوعی: تمام سخنانم به خاطر توست و تنها برای تو بیان میشود، نه اینکه به دیگران به طرز ظاهری شبیهسازی کنم.
هوش مصنوعی: میخواهم حقیقت توحید را به تو نشان دهم و تو را در جانم جای دهم.
هوش مصنوعی: من تو را به وضوح نشان میدهم، همچون خورشید که همیشه میدرخشد و تو نیز جاودانه آن را میبینی.
هوش مصنوعی: به تو نشان میدهم که در این مکان، من درونت را با دنیای بیرون ملاقات میکنم.
هوش مصنوعی: میخواهم به تو نشان دهم که در آیندهای نزدیک، بدون هیچ شرط و چون و چرایی، تو را به یک فرد واحد تبدیل میکنم.
هوش مصنوعی: مدتی از خودت دور شو و به سخنان معنوی گوش بده، چرا که هر لحظه نکتههای جدیدی برای یادگیری وجود دارد.
هوش مصنوعی: از خودت خارج نشو و در دنیای پایین و بیارزش قرار نگیر که میخواهم تو را در عشق به مقام یکتایی برسانم.
هوش مصنوعی: از خود بیرون نرو، ای شیخ، زیرا که من در اینجا میتوانم به تو کمک کنم و تو را به هدف برسانم.
هوش مصنوعی: به بیرون رفتن از خود و دنیای مادی ادامه نده، ای شیخ، زیرا تا وقتی که این کار را نکنی، نمیتوانم نزدیکیت را به حقیقت و رازها نشان دهم.
هوش مصنوعی: او به خوبی از خود آگاه است و به حقیقت شناخت درونیاش در کلام و رفتار خود نمایان است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که با حقیقتی عمیق و نامحدود آشنا شده، به تمامی مکانها و موجودات به چشم دیگری نگاه میکند. او تمام وجود را از دید روح و جان میبیند و درک او فراتر از محدودیتهای فیزیکی است.
هوش مصنوعی: او اکنون در جایی است که از آن راز آگاهی دارد، اما در جایی بیمرز و بیزمان، مقام و احترامی دارد.
هوش مصنوعی: اکنون در این مکان، من دیدم که نگاه تو با من نیست، بلکه با همه آنچه که گفت و شنید کردی همراه است.
هوش مصنوعی: من فردی را میشناسم که وجودش به خدا وابسته است و هیچ زمانی از او جدا نمیشود.
هوش مصنوعی: در اینجا هیچ جدایی یا دوگانگی وجود ندارد، زیرا محبوب واقعی همان حقیقتی است که هفت آسمان را در بر میگیرد.
هوش مصنوعی: عزیز من مانند خورشید و ماه است؛ زیبایی و درخشش او چنان است که خورشید و ماه را تحت تأثیر قرار میدهد و روشنایی خاصی به زندگی میبخشد.
هوش مصنوعی: جز خود او چیزی وجود ندارد و هیچکس از او آگاه نیست.
هوش مصنوعی: حقیقت تنها در یک وجود مشخص است، و اگر این وجود نباشد، روح و جان در دوگانگیها نمایان میشود.
هوش مصنوعی: اگر از یک جایی خارج شوی و بین خاک و خون خود را ببینی، مطمئناً در آنجا نخواهی ماند.
هوش مصنوعی: خودت را بشناس و از دنیای ظاهری فاصله بگیر، زیرا آنچه که حقیقتاً مهم است، در درون تو قرار دارد.
هوش مصنوعی: از بهترین چیزها، دیدار خداوند است که از جوهر آن، اسرار الهی ناشی میشود.
هوش مصنوعی: اگر از بزرگان و شخصیتهای مهم چیزی میدانی، پس از بزرگانی که دارم با تو آشنا میکنم، تو هم با آنها آشنا شو.
هوش مصنوعی: اگر از افراد برجسته اطلاعاتی داری، حقیقت را از باغ ما دریافت خواهی کرد.
هوش مصنوعی: اگر از بزرگانی آگاه هستی، بدان که نیستی و فانی هستی؛ زیرا چهرهات مانند تصاویری است که نقاشی کرده است.
هوش مصنوعی: اگر در وجود خود راهی نیافتی، نه میتوانم تو را پاک و بیچیز بخوانم و نه میتوانم تو را دارای عیب و نقصان بدانم.
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و جذابیت یار اشاره شده که به صورت پنهانی است و وجود چنین زیبایی، جان و روح انسان را به وجد میآورد و به نوعی دلبستگی و شوق ایجاد میکند.
هوش مصنوعی: در اینجا زیبایی محبوب به وضوح نمایان است و من از حضور او بسیار خوشحالم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زیبایی و جذابیت بینش و آگاهی آنچنان مشهود است که به طور مداوم خود را نشان میدهد و گوینده دائما این را بیان میکند و از رازهای پنهان صحبت میکند.
هوش مصنوعی: چنین زیبایی مانند او پیدا نیست و مثل اینکه نورش بر تمامی آسمانها تابیده است.
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و جلوهگری پادشاه عالم اشاره دارد که در این مکان بهطور مداوم و پیوسته خود را به نمایش میگذارد. به عبارت دیگر، او جلوهای شگفتانگیز و دیدنی دارد که همواره در اینجا در معرض دید قرار دارد.
هوش مصنوعی: در اینجا، زیبایی واقعی خداوند به وضوح قابل مشاهده است و همه ذرات این مکان به آن اشاره میکنند.
هوش مصنوعی: این سخن به وضوح نشان میدهد که تو، ای شیخ، چقدر واضح و آشکار هستی. حالا که به زبان آوردی "بیچه" و از تو خواسته شده که توضیح بیشتری بدهی، روشنتر از همیشه به نظر میرسی.
هوش مصنوعی: تو در زیباییات در اینجا به وضوح ظاهر شدهای و هستی و وجود عشق را به نمایش گذاشتهای.
هوش مصنوعی: همه چیز در اینجا به تو مربوط میشود و هیچ چیز دیگری وجود ندارد که تو را ببیند، چون هیچ راهنمایی در کار نیست.
هوش مصنوعی: تو در اینجا هستی و رهبری خود را به خوبی میشناسی، چه نیکی و چه بدی را به وضوح میبینی.
هوش مصنوعی: همه جا تویی و زیبایی، حقیقت تو در صحبتهایت نمایان است.
هوش مصنوعی: هر جا که هستی، تو همانجا هستی و حتی اگر از نبودن سخن بگویند، تو در آنجا نیز وجود داری.
هوش مصنوعی: تو در هر جایی هستی، ای وجود بینقص، که تمام آیات و نشانهها به تو اشاره دارند.
هوش مصنوعی: تمامی وجود و حقیقت در اینجا تو هستی، بدون شک تو خود نمایانگر هستی و یکی در میان واقعیتها.
هوش مصنوعی: از زمانی که به وجود میآیی، تنها خودت هستی و همیشه در درون خودت زندگی میکنی.
هوش مصنوعی: اگر تو بخواهی، میتوانی در اوج قدرت و مقام باشی و هیچکس دیگری در دنیا نباشد که به پای تو برسد.
هوش مصنوعی: در این موضوعات، ای شیخ، در حقیقت جز حقیقت چیزی در دنیا نخواهی دید.
هوش مصنوعی: واقعیت این است که تنها آنچه که به حق و حقیقت تعلق دارد، باقی ماندنی و جاودانه است.
هوش مصنوعی: حقیقت این است که وجود اصلی و واقعی، خداست و این وجود همیشه و برای همیشه باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: ای شیخ، در این رازها و شناختها جز خداوند، در این عالم چه چیزی میبینی؟
هوش مصنوعی: اگر تو همیشه از خودت دور باشی و به شایستگیهای دائمی و جاودانه توجه کنی، در حقیقت در آن حال به ماندگاری و ثبات میرسی.
هوش مصنوعی: اگر انسان بتواند از نفس خود عبور کند و به مقام جاودانگی برسد، مانند خورشیدی خواهد شد که از نور ذات حق درخشان است.
هوش مصنوعی: همه مردان به خاطر دیدگاه خود از دنیا رفتند، زیرا در مسیر فهم و معنا، سخن خود را با شجاعت بیان کردند.
هوش مصنوعی: تمام مردان از دنیا رفتند و از زنده بودنشان تنها یادگاری باقی نمانده است، در آن زمان خیر و شر نیز دیگر معنایی نداشتند.
هوش مصنوعی: به این نگاه کن که چگونه شیخ در این دنیا به شدت غرق در تمایلات خود است؛ از این وضعیت عبرت بگیر و به خودت نگاه کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.