یکی از خواجهٔ جُندی بپرسید
که تو به یا سگی وز کس نترسید
مریدانش دویدند آشکاره
که تا آنجا کنندش پاره پاره
بیک ره منع کرد آن جمله را پیر
بدو گفتا نَیَم آگه ز تقدیر
نشد معلومم ای جان پدر حال
جوابت چون توان آورد در قال
گر از اوباش راه ایمان برم من
توانم گفت کز سگ بهترم من
وگر ایمان نخواهم بُرد از اوباش
چو موئی بود می از سگ من ای کاش
چو پرده بر نیفتادست از پیش
منه بر سگ بموئی منّت از خویش
که گر سگ را میان خاک راهست
ولیکن با تو از یک جایگاهست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.