خطی از غالیه بر غالیهدان آوردی
دل این سوخته را کار به جان آوردی
نه که منشور نکویی تو بی طغرا بود
رفتی از غالیه طغرا و نشان آوردی
تا به ماهت نرسد چشم بد هیچ کسی
ماه را در زره مشکفشان آوردی
نیست از جانب من تا به تو یک موی میان
تو چرا بیهده از موی میان آوردی
هرکه او از سر کوی تو به مویی سر تافت
با سر موی خودش موی کشان آوردی
گفتم از لعل لبت یک شکر آرم بر زخم
گفت آری شدی و زخم زبان آوردی
خواست از لعل تو عطار به عمری شکری
جگرش خوردی و کارش به زیان آوردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از جفا، اهل وفا را بزبان آوردی
دل بجان، جان بلب و لب بفغان آوردی
خون خود میطلبند از تو جهانی، آری
رسم بیداد تو اول بجهان آوردی!
برده عشقت ز جوانان دل و، از پیران عقل؛
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.