درآمد از در دل چون خرابی
ز می بر آتش جانم زد آبی
شرابم داد و گفتا نوش و خاموش
کزین خوشتر نخوردستی شرابی
چو جان نوشید جام جان فزایش
میان جان برآمد آفتابی
اگرچه خامشی فرمود لیکن
دلم با خامشی ناورد تابی
فغان دربست تا آن شمع جانها
برافکند از جمال خود نقابی
چو جانم روی یار خوشنمک دید
ز دل خوش بر نمک میزد کبابی
همی ناگاه در جان من افتاد
عجب شوری عجایب اضطرابی
جهان از خود همی پر دید و خود نه
من این ناخواندهام در هیچ بابی
درین منزل فروماندیم جمله
که دارد مشکل ما را جوابی
برو عطار و دم درکش کزین سوز
چو آتش در دلم افتاد تابی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تجربههای درونی و احساسات عمیق خود سخن میگوید. او از آتشی که در دلش به واسطه محبت و شراب به وجود آمده، حرف میزند و توصیف میکند که چگونه این احساسات زندگیاش را تحت تأثیر قرار داده است. او با نوشیدن شراب به شادی و آرامش میرسد، اما در دل، اضطراب و شوری عمیق وجود دارد. شاعر به زیبایی معشوقهاش اشاره میکند و میگوید که چطور دیدن او، احساساتش را شعلهورتر میسازد. در نهایت، او به سختیهای زندگی و سوالاتی که بیپاسخ ماندهاند اشاره کرده و از عطار (نماد عرفان و تلقین) میخواهد که راهی برای حل مشکلاتش پیدا کند. کل شعر نمایانگر کشمکشهای درونی، عشق و جستوجوی معانی عمیقتری از زندگی است.
هوش مصنوعی: از دل من به مانند ویرانهای به سوی زندگی میآید؛ نوشیدن شراب، جانم را به آتش میزند و در عوض، آبی را به من میبخشد.
هوش مصنوعی: به من شراب داد و گفت بنوش و ساکت باش، چرا که هیچ شرابی لذتبخشتر از این نچشیدهای.
هوش مصنوعی: وقتی که جان از دل شوق و عشق سیراب شد، در میان آن جان، نوری درخشید و درخشش آفتابی به وجود آمد.
هوش مصنوعی: اگرچه او به سکوت دستور داد، اما قلب من در این سکوت نمیتواند تاب بیاورد.
هوش مصنوعی: از عمق جانم ناله میکنم تا آن شمعی که جانها را روشن میکند، پردهای از زیباییاش را کنار بزند.
هوش مصنوعی: وقتی که چهرهی دوست خوشمزه و دلنشین را دیدم، از شوق و شادی دل بر شوقی حس کردم و به مانند کبابی که بر روی آتش میجوشد، شاد شدم.
هوش مصنوعی: ناگهان در درونم احساسی عجیب و گیج کننده به وجود آمد.
هوش مصنوعی: جهان به خودش توجه زیادی دارد و من در این میان یک ناآشنا هستم که در هیچ زمینهای شناختی از خودم ندارم.
هوش مصنوعی: در این جا همه ما در ماندهایم و کسی نیست که به مشکل ما پاسخ دهد.
هوش مصنوعی: به عطار برو و او را صدا بزن، زیرا این احساس سوزان و آتشین در دلم آغاز شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چنان بودهست و صفش چون سرابی
که نه امید ماند زو نه آبی
الهی دل بلا بی دل بلا بی
گنه چشمان کره دل مبتلا بی
اگر چشمان نکردی دیده بانی
چه داند دل که خوبان در کجابی
سرخس از جور بیآبی و آبی
دریغا روی دارد در خرابی
ز بیآبی خلاصش دادی اما
خداوندا خلاصش ده ز آبی
فشاند از دیده باران سحابی
که طالع شد قمر در برج آبی
زنش گفتا گر از من سر نتابی
سر موئی ز وصل من نیابی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.