گنجور

 
عطار

تا ما سر ننگ و نام داریم

بر دل غم تو حرام داریم

تو فارغ و ما در اشتیاقت

بیچارگیی تمام داریم

ز اندیشهٔ آنکه فارغی تو

اندیشهٔ بر دوام داریم

گه دست ز جان خود بشوییم

گه دست به سوی جام داریم

گه زهد و نماز پیش گیریم

گه میکده را مقام داریم

گه بر سر درد درد ریزیم

گه بر سر کام کام داریم

ما با تو کدام نوع ورزیم

وز هر نوعی کدام داریم

از تو به گزاف وصل جوییم

یارب طمعی چه خام داریم

عطار چو فارغ است از نام

ما گفتهٔ او به نام داریم