گنجور

 
عطار

روزی که عتاب یار درگیرم

با هر مویش شمار درگیرم

چون خاک ز دست او کنم بر سر

گر نیست مرا غبار درگیرم

چون قصهٔ بوسه با میان آرم

آنگه سخن از کنار درگیرم

گر بوسه عوض دهد یک چه بود

از صد نه که از هزار درگیرم

گر باز کنار خواهدم دادن

اول ز هزار بار درگیرم

چون قصد به جان من کند چشمش

دل گیرم و کارزار درگیرم

گرچه به نمی‌رود مرا کاری

بر بو که هزار کار درگیرم

صد مشعله از جگر برافروزم

صد شمع ز روی یار درگیرم

هر فریادی که عاشقان کردند

هر دم من از آن نگار درگیرم

آهی که هزار شعله درگیرد

من از رخ غمگسار درگیرم

هر شب صد ره چو شمع کار از سر

زین چشم ستاره بار درگیرم

هر روز ز لاله‌زار روی او

صد نالهٔ زار زار درگیرم

پنهان ز فرید برد دل شاید

گر ماتم آشکار درگیرم