گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عطار

عشق آمد و آتشی به دل در زد

تا دل به گزاف لاف دلبر زد

آسوده بدم نشسته در کنجی

کامد غم عشق و حلقه بر در زد

شاخ طربم ز بیخ و بن برکند

هر چیز که داشتم به هم بر زد

گفتند که سیم‌بر نگار است او

تا رویم از آرزوی او زر زد

طاوس رخش چو کرد یک جلوه

عقلم چو مگس دو دست بر سر زد

از چهرهٔ او دلم چو دریا شد

دریا دیدی که موج گوهر زد

عطار چو آتشین دل آمد زو

هر دم که زد از میان اخگر زد