گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عطار

بسگ گفتند زر داری سگ از ننگ

گهی فریاد می‌کرد و گهی جنگ

چو سگ از ننگ زر فریاد دارد

بیک جو خواجه چون دل شاد دارد

سگ اندر ننگ زر در جنگ و بانگیست

ترا زر می‌کند بانگ ارچه دانگیست

ز جایی گر ترا دانگی درافتد

ترا زان زر سقط بانگی درافتد

اگر صد بدرهٔ زر برفشانی

بود کم دانگی آن میزبانی

الا ای مرد دنیا دار مستی

چه خواهی دید زین دنیاپرستی

چرا در بت پرستی ای هو جوی

بسان کافران آوردهٔ روی

چرا داری طریق کافران رت

که تو زر می‌پرستی کافران بت

بتی زر نیست صد من پیش کفار

ترا یک جو زرست ای مرد دین دار

برو دنیا بدنیا دار بگذار

زر و بت در کف کفار بگذار

نشاید زر به جز بت ساختن را

نشاید بت به جز انداختن را

اگر صد گنج زر در پیش گیری

بروز واپسین درویش میری

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode