گنجور

 
حکیم سبزواری

گر راندیم ز بزم و شدی همنشین غیر

بر من گذشت لیک طریق وفا نبود

گلچین بباغ اندر و بلبل برون در

خود رسم تازه ایست نخست این بنا نبود

ما آشیان بگوشهٔ بامت گرفتهایم

رحمی که ظلم صید حرم را روا نبود

کی یار هست چون من رند گدای را

در درگهی که راه نسیم صبا نبود

عمریست خاکسار به راهش فتادهایم

او را ز ناز گوشهٔ چشمی بما نبود

اسرار کام هیچکسی یار ما نداد

منصور وار تا که بدار فنا نبود