گنجور

 
حکیم سبزواری

تشنهٔ نوش لبت چشمهٔ حیوان چکند

خفتهٔ خاک درت روضهٔ رضوان چه کند

آن که از خاک نشینانِ درِ اهل دل است

تخم جم کی نگرد ملک سلیمان چه کند

هرکه گردید بدور حرم اهل صفا

ننگرد صف صفا قطع بیابان چه کند

لذت چاشنی عشق تو هر کس که برد

عافیت میشودش درد تو درمان چه کند

گیرم ای شوخ دل سوخته با جور تو ساخت

با جفای فلک و طعن رقیبان چه کند

عندلیبان چمن گل بشما ارزانی

دل غمدیدهٔ ما سیر گلستان چه کند

قوت بازوی عشق و دل مسکین هیهات

صید پیداست که در پنجهٔ شیران چه کند

گیرم آن شه ز کرم داد مرا فیض حضور

دل باین تیرگی و موجب حرمان چه کند

پای رفتار نمانده است و زبان گفتار

دیگر اسرار بجز ناله و افغان چه کند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

آه کان طوطی دل بی‌شکرستان چه کند

آه کان بلبل جان بی‌گل و بستان چه کند

آنک از نقد وصال تو به یک جو نرسید

چو گه عرض بود بر سر میزان چه کند

آنک بحر تو چو خاشاک به یک سوش افکند

[...]

صائب تبریزی

دل نازک به زبان بازی مژگان چه کند؟

سپر آبله با خار مغیلان چه کند؟

بیش ازین با من سودازده دوران چه کند؟

شومی جغد به این خانه ویران چه کند؟

سبکی کشتی نوح است گرانباران را

[...]

فروغی بسطامی

دل نداند که فدای سر جانان چه کند

گر فدای سر جانان نکند جان چه کند

لب شکر شکنت رونق کوثر بشکست

تا دهان تو به سرچشمهٔ حیوان چه کند

جنبش اهل جنون سلسله‌ها را بگسست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه