دل و دین بتی نامسلمان گرفت
بیک عشوهٔ کشور جان گرفت
بت سبزوار از خط سبزه وار
بخد خور آسا خراسان گرفت
ز پیکان او یافت حظی دلم را
که گفتی که خطش ز پیکان گرفت
بدوران مخور غم به دور آن می آر
که غم ها برد می چودوران گرفت
چه خواهد دگر شحنهٔ غم زمانه
اگر نیم جان بود جانان گرفت
دلی داشتم بود غمخوار جان
ولی ترک مستی ز این آن گرفت
مرا بود چشمی از او بهره ور
ز بس اشک بارید طوفان گرفت
شه حسنش آهنگ تاراج کرد
ز اسرار دل برد و ایمان گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو سه ساله شد زخم چوگان گرفت
به پنجم دل تیر و پیکان گرفت
چو مه گوی بفکند و چوگان گرفت
بر اسپ سیه سبز میدان گرفت
همانا زمانت گریبان گرفت
اجل چنگ آهیختت جان گرفت
به رسم کیان نیز پیمان گرفت
وفا در دل و مهر در جان گرفت
به بیچارگی راه زندان گرفت
که مرغ از قفس رفته نتوان گرفت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.