به چار سوق طریقت بجز متاع محبت
بکار نیست قماشی بنزد اهل حقیقت
به چشم اهل حقیقت شود مجاز حقیقت
شریعت است طریقت طریقت است شریعت
همه نظام نبوت بنصه کثرت و آداب
همه قوام ولایت بر اسطوانهٔ وحدت
نداشت نام ونشانی جمال پردگی غیب
بتابخانه کثرت نمود جلوه ز خلوت
وجود جامع آدم چو بود دانش اسماء
برید بر قد او دست حق قبای خلافت
چودر ارادهٔ حق مضمر است ارادهٔ عارف
عجب مدار که مقصودی آفرید به همّت
دلیر مظهر قهری که خویش اسپرحق ساخت
چو ختم مظهر رحمت نمود ختم فتوت
ندید دیدهٔ اسرار غیر مخزن اسرار
ز هرچه غیب و شهادت زهر چه صورت و سیرت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
عدیل نیست ترا در جهان حسن و ملاحت
عجب لطیف و صبیحی، بخیر باد صباحت
دلم بسوخت ز حیرت، تنم گداخت ز غیرت
قضا بمرگ رقیبان چو کج نهاد کلاهت
گرم بتخت نشانی ورم ز پیش برانی
[...]
ز سعی من چه گشاید تو ره به خویشتنم ده
که چشم عقل ضعیف است بی چراغ هدایت
قیامت از چه ترا گفته اند در قد و قامت
که نیست فتنه همی در حسابگاه قیامت
صفات حور و صفای قصور باورش افتد
به خانه ی تو کندکافر ار دو روز اقامت
به ذل و مسکنت ار زندگی گذشت چه نقصان
[...]
زمان سرکشی عشق و گاه شرب مدام است
بیا به دور تو گردم که وقت گردش جام است
به زاهدم سخنی هست اگرچه پند نگیرد
بریز خون صراحی که خون خلق حرام است
ز سوز عشق مشو غافل ای دل هوس آیین
[...]
ز حربۀ تدین خراب مملکت از بن
نشسته مجلس شوری به ختم مرگ تمدن (به ختم مرگ تمدن) (به ختم مرگ تمدن)
چه زین بتر ز بام و در به هر گذر
گرفته سر به سر خریت، زمام اکثریت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.