مپند ار او نهان و تو عیانی
تو در سبحات سبحانی نهانی
چو تو باشی نه برخورد اراز اوئی
چو او باشد تو کی اندر میانی
گمان بگذار و بر نور یقین پیچ
که بیشک او یقین و تو گمانی
توئی هستی نما و اوست هستی
سرابی او چو آب زندگانی
نه تنها معنی جسم است و صورت
بود معنی ارواح و معانی
هر آئینه ز حق اسمی نماید
تو اسما جملگی را ترجمانی
بیا آیینهها گم کن در اسماء
تو هم گم شو مهین اسمی بمانی
وزین پس نفی اسما و صفاتست
در این دریا همه گشتند فانی
نماند نی عبارت نی اشارات
نه اسراری بماند نی بیانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
ولیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
به جام اندر تو پنداری روان است
و لیکن گر روان دانی روانی
به ماهی ماند ، آبستن به مریخ
بزاید ، چون فراز لب رسانی
شکفته شد گل از باد خزانی
تو در باد خزانی بی زیانی
همه شمشاد و نرگس گشتی ای دل
چه چیزی مردمی یا بوستانی
ز بوی موی پیچان سنبلی تو
[...]
مرا تا باشد این درد نهانی
تو را جویم که درمانم تو دانی
نه ذات او بود هر گز مکانی
نه علم ذات او باشد نهانی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور ثبت نام کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.