اَلا یا نَفسُ غُزتُک اَلاَمانی
چو صنعان تا بکی این خوکبانی
رفیقانت کشش دارند و کوشش
و کم فیک التقاعد و التوانی
به ترسا زادهٔ طبعی گرفتار
بدار القدس یهواک الغوانی
همه اهل حرم در انتظارت
بکلیاء شیدت المبانی
کتاب دیو کردی نامهٔ حق
وقد نبذت سدی سبع المثانی
تو اینجا تن زده تنها نشسته
حمام القدس تهتف با الاغانی
تو دانی شاه قدست همنشینست
تدانی انت دیدان الادانی
دلاگر گلشن ار گلخن ز خود جوی
فنارک اوجنانک فی الجنانی
هر آنروحی که پاک از لوث طبع است
جنان فی جنان فی جنانی
دلی طبعی که دور از نور روح است
هوان فی هوان فی هوانی
بیا فرمان ببر فرمان دهی کن
اطع تطلع بمرقی کن فکانی
خریداران یوسف را ببایست
بدرالعین متنظم الحمانی
که هر کاسد قماشی نیست لایق
لیوسف ماله فی الکون ثانی
الا یا ساقیاً خمراً طهوراً
بیاد دوست بخشا دوستکانی
نیابد ره باسرار حق الا
اسیر العشق فی الاسرار فانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
ولیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
به جام اندر تو پنداری روان است
و لیکن گر روان دانی روانی
به ماهی ماند ، آبستن به مریخ
بزاید ، چون فراز لب رسانی
شکفته شد گل از باد خزانی
تو در باد خزانی بی زیانی
همه شمشاد و نرگس گشتی ای دل
چه چیزی مردمی یا بوستانی
ز بوی موی پیچان سنبلی تو
[...]
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
و لیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
مرا تا باشد این درد نهانی
تو را جویم که درمانم تو دانی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.