تا دل اندر نظر آورده نگار عجبی
ز اشک خونین برخم کرده نگار عجبی
کرده از خون شهیدان کف سیمین گلرنگ
بسته تهمت بحنا حیله شعار عجبی
سر سیر چمنم نیست چه در حسن تراست
ز ریاحین و گل و سبزه بهار عجبی
بازوی حسن تو نازم که ز چشم و ابروت
بکمندی عجب افکنده شکار عجبی
گشت بیماری دل به که برآورد آن سرو
از زنخ سیب، ز پستان دو انار عجبی
طعمه لخت دل و جا کنج قفس شربم خون
دارم ازدایرهٔ چرخ مدار عجبی
سخن از دوزخ و فردوس باسرار مگوی
وصل و هجرش بودم جنت و نار عجبی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و عشق الهی میپردازد. شاعر از دلنشینی و جذابیت خوبان سخن میگوید و تأکید دارد که هر کس به حقیقت گوش فرا دهد، به وجود و هویت واقعی دست مییابد. عشق و شوق به دوست باعث میشود که دل انسان از هجران او رنج بکشد. شاعر به صفات الهی و نور حق اشاره میکند و تأکید میکند که در وجود حقیقی، دوگانگی و تفاوت وجود ندارد. در نهایت، playwright بیان میکند که معرفت به اسرار حق و عشق الهی میتواند انسان را از خودخواهی و فانی بودن نجات دهد و به حقیقتی برساند که فراتر از دنیای مادی است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که معشوق به یاد من است، اشکهای خونین بر چهرهاش نشسته و به آن زیبایی شگفتانگیز، دل مرا تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: از خون شهدای بزرگ، گلهای زیبا و با ارزش ساخته شده و در این میان، به حنا (نرم) و با فریب، شعارهای عجیبی به مردم تحمیل شده است.
هوش مصنوعی: سرم شلوغ و پر از خیال توست و زیباییات در دل چمنها و گلها و سبزههای بهار عجیبتر از هر چیزی است.
هوش مصنوعی: نازکی و زیبایی بازوی تو را تحسین میکنم، زیرا که چشمان و ابروهای تو هر کجا مینگرند، زیبایی و شگفتی را به دام میاندازند.
هوش مصنوعی: بیماری دل بهتر است که به خاطر زیبایی آن سرو از زنخ سیب برطرف شود، که به پای دو انار عجبی میرسد.
هوش مصنوعی: من در دام عشق گرفتار شدهام و در گوشهی زندان احساساتم زندانی هستم. در حالی که مینوشم، خونم در خواستها و آرزوهایم به جوش آمده است. این شرایط عجیبی است که تحت تاثیر چرخ زمان قرار گرفتهام.
هوش مصنوعی: در مورد جهنم و بهشت صحبت نکن، زیرا رازهای پیوند و جدایی او در این میان است. من بهشت و آتش را عجیب مییابم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هجر در دامن دل ریخته خار عجبی
گلبن حسرت ما، کرده بهار عجبی
ناخنم تیشه شد وسینهٔ من کوه غم است
زده ام دست، دلیرانه به کار عجبی
سودی از دولت همسایگی ماه نکرد
[...]
دلم افتاد به دنبال سوار عجبی
شه سوار عجبی کرده شکار عجبی
برده هوش از سر من زلف پری سیمایی
کرده دیوانه مرا سلسله دار عجبی
پیش هر حلقهٔ آن زلف شمردم غم دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.