دلا دیریست دور از دلستانی
جدا از بارگاه لامکانی
سوی ملک مغان کردی سفرها
برای دوستان گو ارمغانی
همه یاران بنزلگه غنودند
تو با این دیو رهزن همعنانی
کجاپوئی روان آلوده مهلا
بشا دروان سلطانی رو آنی
چنین فرشی و بیسامان نشاید
که عرشی و شه سامانیانی
مبین بر ظاهرت کز روی معنی
جهان جانی و جان جهانی
همه از آن حسنت خوشه چینند
که آن حسن را دریا و کانی
بجان باشد سپهرت گوی چوگان
بتن گر قبضه ای زین خاکدانی
که دایم جان او انباز جسم است
تو آخر خارج از کون و مکانی
ز من مینوش و می نوش از خم عشق
که به این آب ز آب ندگانی
همین نی نقش تصویرت بدیع است
که اسرار معانی را بیانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی است و احساسات عمیق شاعر را نسبت به یاری خاص بیان میکند. شاعر خود را در وضعیت دشواری میبیند و از یار خود طلب رحمت و کمک میکند. او به زیبایی و نازنین بودن یارش اشاره میکند و از خداوند میخواهد که عنایتی به او داشته باشد. شاعری که در جستجوی عشق است، تذکری به سالک میدهد تا از خطرات و موانع در راه عشق آگاه باشد. در نهایت، شاعر به رازهای عشق و چالشهای آن اشاره میکند، به طوری که در این وادی هیچ راهنمایی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای دل، مدتی است که از محبوب دوری و از مکان بینهایت فاصله گرفتهای.
هوش مصنوعی: به سرزمین مغها سفر کن و برای دوستانت هدیهای بیاور.
هوش مصنوعی: تمام دوستان و یاران در مکانی آسوده و آرام نشستهاند، اما تو هنوز با این دیو خطرناک در پیوندی همراستا هستی.
هوش مصنوعی: جایی که روح انسان آلوده است، نباید به آنجا برود. دوری از سلطنت و مقامهای دنیوی و درنگ در آن، بهتر است.
هوش مصنوعی: این گل و بلبل و زیباییها نباید به حالت آشفته و بینظم باشد، زیرا در کنار آن، مقام و شکوه پادشاهی وجود دارد.
هوش مصنوعی: ظاهر تو نشاندهندهٔ حقیقتی است که در درونت وجود دارد؛ تو روحی از جهان هستی و جهانی دیگر در جان خود داری.
هوش مصنوعی: همه از زیبایی تو بهرهمند میشوند، زیرا آن زیبایی مانند دریا و معادن از خود انرژی و ارزش دارد.
هوش مصنوعی: اگر جان تو مانند گوی چوبی در بازی چوگان باشد، پس از آنچه در این دنیا داری، تنها یک لحظه برایت ارزش دارد.
هوش مصنوعی: روح او همواره با جسمش همراه است، اما تو در پایان از هر مکان و موجودیتی فراتر میروی.
هوش مصنوعی: از من شراب بنوش و تو هم از خم عشق بنوش، زیرا این آب، از هیچ چیز دیگر زندگی کهن به دست نخواهد آمد.
هوش مصنوعی: این نی، تصویر تو را به شکلی تازه و زیبا نشان میدهد و میتواند رازهای عمیق معانی را بیان کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
ولیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
به جام اندر تو پنداری روان است
و لیکن گر روان دانی روانی
به ماهی ماند ، آبستن به مریخ
بزاید ، چون فراز لب رسانی
شکفته شد گل از باد خزانی
تو در باد خزانی بی زیانی
همه شمشاد و نرگس گشتی ای دل
چه چیزی مردمی یا بوستانی
ز بوی موی پیچان سنبلی تو
[...]
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
و لیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
مرا تا باشد این درد نهانی
تو را جویم که درمانم تو دانی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.