گنجور

 
حکیم سبزواری

کلاه دلربائی بر سرش بین

نیاز کج کلاهان بر درش بین

بنفشه سرزده گرد شقایق

بدور یاسمن نیلوفرش بین

نماید دعوی کیش مسیحا

ز لب اعجاز و از خط دفترش بین

گرت خواهش بود سیر گلستان

به سنبل زاره گلبرگ ترش بین

گدازد شمع از رشک جمالش

وزین محنت بسر خاکسترش بین

دلت خواهی شود مرآت حق بین

خدا را درجمال انورش بین

کمر بسته پی تاراج عقلم

ز ناز و غمزه خیل لشگرش بین

عرق بگرفته جا بر روی آتش

به هم دمساز آب و آذرش بین

بود اسرار مسکینی ولی ز اشک

بیا و دامن پرگوهرش بین

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

خمار و خواب و چشم کافرش بین

شکنج و پیچش زلف ترش بین

دل پاکان و جان پارسایان

هلاک غمزه های ساحرش بین

چو غوغای مگس در خانه شهد

[...]

رفیق اصفهانی

رخ مانند گلبرگ ترش بین

تن از برگ گل نازک ترش بین

لب شیرین تر از شهدش نظر کن

دهان به ز تنگ شکرش بین

به خد چون گل سوریش بنگر

[...]

غالب دهلوی

سرشک افشانی چشم ترش بین

شه خوبان و گنج گوهرش بین

ادای دلستانی رفته از یاد

هوای جانفشانی در سرش بین

به دشت آورده رو سیل ست گویی

[...]

فایز

مکحل چشم مست کافرش بین

دو مژگان تیر و ابرو خنجرش بین

مسخر کرده فایز چین زلفش

زهندو فوج فوج لشکرش بین

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه