بر افتی ای فراق از روزگاران
که یاران را جدا کردی ز یاران
بما امروز نگذارندش اغیار
بروز داوری هم دادخواهان
نقاب عنبرین از صبح رخسار
برافکن تا برآید بامدادان
نشاید دم زدن ورنه نبایست
باین سنگین دلی سیمین عذاران
بماکن گوشهٔ چشمی که عمری است
به خاک درگهیم امّیدواران
من ار قلبم قبولم کن که چندی است
شدم هم صحبت کامل عیاران
به فریاد دل ما رس که زیبا است
عدالت گستری از شهریاران
ندیدم حاصلی از کشتهٔ خویش
نچیدم نوگلی در نوبهاران
دل و جان فرش راهت کرده اسرار
که گوئی کیستند این خاکساران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوت به رهایی و آزادی است. شاعر از مخاطب میخواهد که از قیود و محدودیتها رها شود و به جستجوی لذت و زیبایی بپردازد. او تأکید میکند که نمیخواهد مانند یک بلبل خاموش باشد و باید شور و هیجان را در زندگی برپا کند. شاعر از مخاطب میخواهد که به جای ترس از ناکامیها، به سمت حقیقت و زیبایی حرکت کند و این که اگر میخواهد به خوشبختی برسد، باید از موانع عبور کند و دست به اقدام بزند. با نگاهی به آسمان و بالابردن آگاهی، میتواند به دنیای جدیدی دست یابد.
هوش مصنوعی: ای جدایی، که باعث شدهای دوستان از یکدیگر دور شوند، از روزگار بر کن!
هوش مصنوعی: امروز اجازه ندهند که دیگران در قضاوت ما دخالت کنند؛ حتی افرادی که به خاطر حق خود شکایت دارند.
هوش مصنوعی: صورت زیبای خود را از نقاب خوشبو کنار بزن تا صبحگاه فرار برسد.
هوش مصنوعی: نباید سخن گفت، وگرنه نمیبایست با این دل سنگین و غمگین، در کنار دختران زیبا، حضور پیدا کرد.
هوش مصنوعی: به ما یک نگاه از گوشه چشمت کن، که سالهاست در درگاه تو منتظریم و امیدواریم.
هوش مصنوعی: اگر قلبت مرا بپذیرد، بدان که مدتی است که با آدمهای با کمال و با صفا هم صحبت شدهام.
هوش مصنوعی: به کمک دل ما برس، زیرا پخش عدالت از سوی فرمانروایان زیبا و دلنشین است.
هوش مصنوعی: من هیچ بهرهای از خودم ندیدم و در بهار هم هیچ گل تازهای نشکفتم.
هوش مصنوعی: دل و جان خود را به احترام و ارادت به تو فرش راه کردهاند. اسرار زندگی این افراد عادی چیست که در کنار تو قرار دارند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه چیزست آن رونده تیرک خرد؟
چه چیزست آن پلالک تیغ بران؟
یکی اندر دهان حق زبانست
یکی اندر دهان مرگ دندان
ملک آن یادگار آل دارا
ملک آن قطب دور آل سامان
اگر بیند بگاه کینش ابلیس
ز بیم تیغ او بپذیرد ایمان
بپای لشکرش ناهید و هرمز
[...]
بدان گردیست آن سیمین زنخدان
بدان خمیدگی زلفین جانان
یکی گوئی که از کافور گوییست
یک گوئی که هست از مشگ چوگان
چه چیزست آن خط مشکین و آن لب
[...]
ز من معزول شد سلطان شیطان
ندارم نیز شیطان را به سلطان
سرم زیرش ندارم، مر مرا چه
اگر بر برد شیطان سر به سرطان؟
همی دانم که گر فربه شود سگ
[...]
زمان از وی پدید آمد به فرمان
به نزد برترین جوهر ز گیهان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.