با روی تو از جنت اعلی نتوان گفت
با قد تو از قامت طوبی نتوان گفت
با کفر خم زلف تو ترسا صفتان را
جز قصه زنار و چلیپانتوان گفت
در مجلس رندان خراباتی بی باک
جز ذکر می و شاهد رعنا نتوان گفت
مرآت جمال رخ جانان بحقیقت
جز جان و دل پاک مصفا نتوان گفت
از ما و منی پاک شو و وصل طلب کن
در مجلس وصلش سخن از ما نتوان گفت
پنهان ز همه راز دل ای جان و جهانم
گوئیم به تو گرچه هویدا نتوان گفت
سردهنش هیچ نگفتیم بزاهد
با جاهل کج فهم معما نتوان گفت
با خلق مکن فاش دلا سرحقیقت
با غیر خدا سر خدا را نتوان گفت
با آن لب جانبخش اسیری که تو دانی
افسانه افسون مسیحا نتوان گفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.