گنجور

 
اسیری لاهیجی

خدا راای صبا از من دعائی

ببر پیش جفاجو بیوفائی

بگو با عاشق مهجور زارت

چنین بی رحم و ناپروا چرائی

بگفت و گوی بدگویان حاسد

چرا بیگانه گشتی ز آشنائی

ترا آرام بی ما هست، لیکن

مرا بی تو قراری نیست جائی

شدم لایعقل از حیرت که دایم

در آغوش منی و ز من جدائی

چو پیدا گشت نام عشق و عاشق

نیم یکدم بعشقت بی بلائی

اسیری او سر وصلت ندارد

ازآن در دست هجران مبتلائی

 
 
 
باباطاهر

سر راهت نشینم تا بیایی

در شادی به روی ما گشایی

شود روزی بروز مو نشینی

که تا وینی چه سخت بی‌وفائی

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
سوزنی سمرقندی

نصیر دین که چشم پادشائی

نبیند چون تو فرخ کدخدائی

جهان را کدخدائی جز تو نبود

چنان چون نیست جز یزدان خدائی

اگر گویم بهمت آسمانی

[...]

عطار

دلا در راه حق گیر آشنایی

اگر خواهی که یابی روشنایی

چو مست خنب وحدت گشتی ای دل

میندیش آن زمان تا خود کجایی

در افتادی به دریای حقیقت

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۳۸۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه