واله و شیداست جانم در هوای عشق تو
سرنهد دیوانه دل آخر بپای عشق تو
بی بلای عشق در عالم نبودم یکزمان
تا که بودم بود جانم مبتلای عشق تو
فانی عشقت شدم دیدم بقای سرمدی
زنده جاوید گشتم در فنای عشق تو
ناله و فریاد لاتلقوا گهی لاتقنطوا
میرسد برگوش عاشق از درای عشق تو
تا دل غم پرورم شد میهمان خوان عشق
میزند جانم بعالم الصلای عشق تو
گشته ام بیگانه از جان و دل و صبر و خرد
تا که شد جان غمینم آشنای عشق تو
جور عشقت براسیری کاشکی تنها بدی
جمله عالم شد گرفتار بلای عشق تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا مرا برسر فرود آمد قضای عشق تو
خاک پایت سرمه کردم در رضای عشق تو
بندگان را شرط باشد در قضا دادن رضا
بی رضای دل نباشم در قضای عشق تو
بر دلم پیوسته کبر پادشاهان چون کنی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.