گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اسیری لاهیجی

واله و شیداست جانم در هوای عشق تو

سرنهد دیوانه دل آخر بپای عشق تو

بی بلای عشق در عالم نبودم یکزمان

تا که بودم بود جانم مبتلای عشق تو

فانی عشقت شدم دیدم بقای سرمدی

زنده جاوید گشتم در فنای عشق تو

ناله و فریاد لاتلقوا گهی لاتقنطوا

میرسد برگوش عاشق از درای عشق تو

تا دل غم پرورم شد میهمان خوان عشق

میزند جانم بعالم الصلای عشق تو

گشته ام بیگانه از جان و دل و صبر و خرد

تا که شد جان غمینم آشنای عشق تو

جور عشقت براسیری کاشکی تنها بدی

جمله عالم شد گرفتار بلای عشق تو