جهانرا حسن رویت داد آئین
عدم را گنج هستی کرد خودبین
چو نور مهر عالم سوز رویت
عیان آمد، نهان شد ماه و پروین
به تعلیم غم عشق تو گشتم
بفن عاشقی مفتی در دین
چه عشق است این که در عمری ز شوقت
نیامد عاشقانرا سرببالین
چنان محوم در انوار جمالت
که نه تلوین میدانم نه تمکین
فراغت از دو عالم داد عشقم
کنون پروای آنم نیست یا این
اسیری شد چنان مست می عشق
که جز مستی ندارد هیچ آئین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف عشق و زیبایی معشوق میپردازد. او با ستایش جمال معشوق، جهان را از وجود او روشن میداند و عشق را همچون تعلیمی عمیق میبیند که او را در مسیر عاشقی قرار داده است. شاعر به شدت تحت تأثیر این عشق است به گونهای که تمام دیگر امور دنیوی برایش بیاهمیت شده و فقط غرق در مستی عشق است. در نهایت، او نمیتواند تمایزات و قواعد دنیا را ببیند و فقط به حال و هوای عاشقانهاش توجه دارد.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر زیبایی چهرهات، به شکل نظم و ترتیب درآمد و وجود خود را به وجودی غنی و پرمحتوا تبدیل کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی نور پرتو گرم و درخشان چهرهات آشکار شد، ماه و ستاره پروین ناپدید شدند.
هوش مصنوعی: به خاطر یادگیری و آموختن از غم عشق تو، به هنر عاشقی استاد شدهام و اکنون در عشق تو از نظر دینی توجیه و توصیف دارم.
هوش مصنوعی: این عشق چیست که در مدت یک عمر، به خاطر شوقش، عاشقان را بر بالین خود نیاورده است؟
هوش مصنوعی: من به قدری در زیبایی تو غرق شدهام که نه میتوانم چیزی را تغییر دهم و نه میتوانم خودم را مستحکم کنم.
هوش مصنوعی: عشق من اکنون به قدری عمیق و پر رنگ است که دیگر برای من مهم نیست که از این دو جهان چه چیزی را از دست بدهم یا به دست بیاورم.
هوش مصنوعی: عاشق به قدری در دام عشق گرفتار شده که فقط حالت مستی و خوشحالی را تجربه میکند و به هیچ چیز دیگر اهمیت نمیدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باید که تو اینقدر بدانی بیقین
کان کو چو تویی برآرد از خاک زمین
ناخواسته داد آنچه بایست همه
ناگفته دهد هر آنچه آید پس از این
در راه یگانگی نه کفرست و نه دین
یک گام زخود برون نه و راه ببین
ای جان جهان تو راه اسلام گزین
با مار سیه نشین و با ما منشین
از کفر کشد زریر شیبانی کین
آباد کند زریر شیبانی دین
بر چرخ نهد زریر شیبانی زین
این مرتبت زریر شیبانی بین
رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین
نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین
نه حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین
اندر دو جهان کرا بود زهره این
مردان سازند جای در خانه زین
باشند زنان خانه نشین همچو نگین
بر عکس بود کار من بی دل و دین
در خانه زین زن و منم خانه نشین
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.