گنجور

 
اسیری لاهیجی

ز نار شوق تو ای جان جانان

به آهی سوزم این گردون گردان

بصحرای غمت آواره گشتم

نشد هرگز بپایان این بیابان

درانوار جمال مهر رویت

شدم چون ذره سرگشته حیران

ببحر وصل تو غرق است جانم

دلم شد فارغ از هجران جانان

شدم آزاده از قید اسیری

خلاصم از گمان چون اهل ایقان

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode