گنجور

 
اسیری لاهیجی

مرآت روی دوست نظرکن جهان ببین

درآینه جهان نگر او را عیان ببین

خورشید حسن اوز همه ذره رونمود

تابان رخش زمشرق کون و مکان ببین

آن یار بی نشان که نهان بود از همه

آمد عیان بصورت نام و نشان ببین

کوری آن کسان که شدند منکر لقا

دیدار دوست ازهمه فاش و عیان ببین

با عقل کم نشین که بود جای ترس و بیم

همراه عشق شو همه امن و امان ببین

گر عاشقی وصال طلب کن نه حور عین

بگذر ز فکر جنت و روی جنان ببین

بگذر اسیریا بره عشق از دلیل

معشوق را برون ز یقین و گمان ببین