گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اسیری لاهیجی

بسویت می کشد دل هر زمانم

ز جان من چه خواهد دل ندانم

بدان شادم که از دست غم تو

نباشد در جهان یکدم امانم

دلم بردی و رفتی و نگفتی

که من بی جان و دل کی زنده مانم

ز جور عشق او صبر و خرد را

مدارای دل طمع دیگر ز جانم

چو دیدم پرتو خورشید رویش

بسان ذره شیدای جهانم

برو ناصح مده پندم ز عشقش

نگر من عاشق و رسوا چه سانم

اسیری وصف حسن نوربخشش

چگویم چونکه ناید در بیانم