گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اسیری لاهیجی

از بردن بار جفا باشد وفا ما را غرض

زین بیوفایی دوست را باشد جفای ما غرض

داغ دلم را در غمش مرهم نباشد سودمند

زین درد بی درمان ما آخر بود او را غرض

توشاد و من از دست غم چون مرغ بسمل میطپم

زین شادمانی در غمم باشد ترا جانا غرض

دانست کاندر دین عشق نبود گنه عاشق کشی

حقا نباشد جز عمل از دانش دانا غرض

روئی که عشاق جهان در آتش شوق ویند

پنهان چه داری گفتمش،گفتا شود پیدا غرض

گفتا چو جویی وصل من،برگو چه هرجایی شدی

گفتم ازآن کز وصل تو شد حاصلم هرجا غرض

از دیده ما را وایه جز دیدن روی تو نیست

بی شک اسیری دیدنست از دیده بینا غرض