کاش آن شوخ جفا پیشه وفائی بکند
با من بیدل و آرام صفائی بکند
چون طبیب دل بیمار جهانست بتم
گو بیک بوسه مرا نیز دوائی بکند
چه شود گر دل بیمار مرا شاه جهان
از شراب لب جانبخش شفائی بکند
در ازل چونکه جفا لازم خوبی آمد
راضیم آن صنم ازجور و جفائی بکند
وصل دلدار اسیری بدعا خواه مدام
تا مگر حق زکرم فضل و عطائی بکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنکه هر شب به دلم آید و جایی بکند
چه شود روزی، اگر یاد گدایی بکند
شهر شوریده و او رو ننماید، چه نکوست؟
من ازان روز بترسم که بلایی بکند
مست و شمشیر کشان بر سرم آید هر روز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.