جان ما را میل دل جستن نشد
درد و غم در پیش وی گفتن نشد
وعده کرد امشب که آیم پیش تو
ز انتظارش امشبم خفتن نشد
عقل دوراندیش چندانی که کرد
جوی خون از دیده ها بستن نشد
بر امید آنکه یارم می کشد
در بدر گردیدم و کشتن نشد
خواست دل کز دام هجران بگسلد
عمر آخر گشت و زان جستن نشد
جانم ار دارد فراغ از هر دو کون
لیکن از عشق بتان رستن نشد
ای اسیری شکر کن کز عشق او
هرگزت یک لحظه برگشتن نشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.