کونین قطره ایست ز دریای ذات ما
افهام قاصرند ز کنه صفات ما
از غیر من چو نام و نشان نیست در جهان
اسم و صفات ما شده مجلای ذات ما
بیخو است روبروی من آورد بت پرست
هرگه که کرد سجده لات و منات ما
گر مرده بود زنده جاوید شد چو خضر
هرکس که خورد جرعه ز آب حیات ما
روشن جهان ز پرتو خورشید روی ماست
شد جلوه گاه حسن رخم کاینات ما
دیدیم جمله طالب دیدار ما بدند
سکان کعبه معتکف سومنات ما
چون گشت غرقه اسیری ببحر ذات
زان محو بود از همه قیدی نجات ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پاکا منّزها متعالی مهیمنا
ای در درون جان و برون از صفات ما
از رحمت تو کم نشود گر به فضل خویش
منت نهی و عفو کنی سیّئات ما
دوران شرّ و فتنه و طوفان و حیرت است
[...]
از نان و آب نیست بقا و ثبات ما
باشد ز درد و داغ محبت حیات ما
یارب نصیب سوخته جانان عشق کن
ته جرعه ای که مانده ز آب حیات ما
از سعی، راه عشق به پایان نمی رسد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.