گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اسیری لاهیجی

آن حبیب خاص رب العالمین

آن شفیع خلق عالم یوم دین

گشته تابان مهر و مه از روی او

منزل جانها خم گیسوی او

از جمال اوست عالم را صفا

گشته از خوانش دو گیتی بانوا

اوست ایجاد جهان را واسطه

در میان خلق و خالق ر ابطه

رهنمای خلق و هادی سبل

مقتدای انبیا ختم رسل

والضحی و الشمس وصف روی او

آیت و اللیل شرح موی او

یک پیاده در رکابش جبرئیل

لو دنوت بر کمالش شد دلیل

شاه باز لامکانی جان او

رحمة للعالمین در شأن او

قرب او ادنی شده او را مقام

ما رمیت شرح حالش را تمام

عارف اطوار سر جزو و کل

خلق اول روح اعظم نفس کل

آنکه شد عالم طفیل ذات او

لی مع اللّه کاشف حالات او

نکتۀ کنت نبیاً می شنو

گر دلی داری به عشقش کن گرو

آن ملیحی کز دو عالم ا مل ح است

در بیان سر معنی افصح است

چونکه شد از بهر معنی در فشان

کرده است الفقر فخری را عیان

علت غایی ز امر کن فکان

نیست غیر از ذات آن صاحبقران

گر به صوت هست آدم بوالبشر

او به معنی هست آدم را پدر

پادشاهی که لعمرک تاج اوست

عرش و کرسی پایۀ معراج اوست

کمترین طاقی ز ایوانش فلک

پاسبان درگهش گشته ملک

هست راه او صراط مستقیم

گفته حق او را علی خلق عظیم

گشت ما ینطق گواه قال او

فاستقم آمد نشان حال او

گفت الم نشرح ز شرح صدر او

هر دو عالم پر زنور بدر او

داد حق او را خلافت در جهان

قم فانذر آمده در شرح آن

شد فاوحی بر کمال او گواه

ماکذب آمد دلش را از اله

گفت حق لا تقربوا مال الیتیم

کی رسد کس را مقام آن کریم

بود بر خوان خدا او میهمان

گفت ابیت عند ربی در بیان

از خدا لولاک آمد در خطاب

کز دو عالم هست مقصود آن جناب

حق همی گوید ترا ما ودعک

هر کجا خواهی شد اللّه معک

شاهد دید تو مازاغ البصر

معجزت پیدا ز انشق القمر

روشن از نور تو شمع انبیا

آستانت اولیا را ملتجی

صد هزاران آفرین ذوالجلال

بر روان پاک آن نیکو خصال

بر روان آل و اصحاب گزین

بر جمیع تابعین پاکدین

بر روان پاک جمله اولیا

محرمان خاص درگاه خدا

گشته جمله خوشه چین خرمنش

دست امید همه بر دامنش