به روم اندرون بُد شهی نامجوی
که در رومیه بود آرام اوی
به شاهیش هر سوی گسترده نام
به کامش همه کشور روم رام
بُدش دختری لاله رخ کز پری
ربودی دل از کشی و دلبری
یکی سرو پیوسته با مه سرش
چه ماهی که بُد عنبرین افسرش
گل نیکوی را رخش بوستان
بدان بوستان داده دل دوستان
دو مرجانش از جان بریده شکیب
دو بادامش از جاودان دلفریب
رخش ماه و بر مه ز زنگی سپاه
زنخ سیب و در سیب دلگیر چاه
ز خوبی فزون داشت فّر و هنر
بدو راست بُد پشت بخت پدر
ز دل هر چه رای پدر خاستی
به هر کار تدبیر از و خواستی
بسی خواستندش کیانزادگان
ز هر کشور آمد فرستادگان
پدرش از بنه هیچکس را نداد
که بی او نبودی یکی روز شاد
به کس نیز دختر دل اندر نبست
که ناکام شاهیش رفتی ز دست
به هر کام و شادی شهی سرکشست
شهی گرچه یکروزه باشد خوشست
مهین پایگه پادشایی بود
بر از پادشایی خدایی بود
ندادش پدر چند ازو خواستند
شهان زین سبب دشمنش خاستند
بسی چارهها جست و ترفند کرد
سرانجام پنهان یکی بند کرد
بفرمود تا ساخت مرد فسون
کمانی ز پنجه من آهن فزون
بر اهن ز چوب و سرو کرده کار
کماندسته و گوشه عاجین نگار
ز زنجیر بر وی زهی ساختند
ز گردش پی و توز پرداختند
بیاویخت از گوشه بارگاه
به پیمان چنین گفت پیش سپاه
که دامادم آن کس بود کاین کمان
کشد گرچه باشد ز هر کس کم آن
چو زد پهلوان چند گه رای جفت
نهان از پدر با دل خویش گفت
به کس کار من برنیاید همی
ازین پس مرا رفت باید همی
دهد کاهلی مرد را دل نژند
در دانش و روزی آرد به بند
ز بی شرم زن تیره گردد روان
هم از بی خرد پیر و کاهل جوان
ترا چون نباشد غم کار خویش
غم تو ندارد کسی از تو بیش
سفر نیست آه و که والاگهر
چو بیند جهان بیش گیرد هنر
ز هر گونه بیند شگفتی بسی
گِرد گونه گون دانش از هر کسی
خزان و زمستان تموز و بهار
همه ساله در گردش اند این چهار
شب و روز و چرخ و مه و آفتاب
دمان ابر و تند آتش و تیز آب
همیدون همه بر سفر کردناند
چپ و راست در تاختن بردن اند
هنرشان به کار جهان ساختن
ز گردش پدیدست و از تاختن
مرا نیز گشتن به گیتی رواست
مگر یابم آن کاین دلم را هواست
به راه ار چه تنها نترسد دلیر
که تنها خرامد به نخچیر شیر
چه مردن دگرجا چه درشهر خویش
سوی آن جهان ره یکی نیست بیش
پدرش آگهی یافت شد دل دژم
مکن گفت برمن به پیری ستم
نبینی که پرگار من تنگ گشت
جوانی شد و عمر بیشی گذشت
ز بس کز شب و روز دیدم درنگ
چو روز و چو شب گشت مویم دورنگ
خزان آمد و شد ز طبعم بهار
ببارید برف از بر کوهسار
همی مرگ بر جنگ من هر زمان
کمین سازد آورده بر زه کمان
سپید این همه مویم او ساختست
که هر موی تیریست کانداختست
ندانم درین رای گردون چه چیز
دگر بینمت یا نبینمت نیز
مر امید راهست دامن فراخ
درختیست بر رفته بسیار شاخ
هرآنگه که شد خشک شاخی بروی
بروید یکی نیز با رنگ و بوی
کرا جاه و چیز و جوانیش هست
بهین شادی این جهانیش هست
تو این هر دو داری و فرهنگ و رای
بهین جفت نیز ایدر آید به جای
جهان گر کنی زیر و بر چپ و راست
ز بخشش فزونی ندانی به کاست
دلاور نپذرفت ازو هرچه گفت
که بُد در دلش بویه روی جفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن درباره یک شاهزاده در روم است که در جستجوی همسر مناسب است. او دختری زیبا و دلربا را میبیند که دلش را میرباید. این دختر دارای ویژگیهای خاص و زیباییهای فراوانی است. پدر دختر هیچ خواستگاری را نمیپذیرد و نتیجه این میشود که بسیاری از شاهان و بزرگان از او درخواست ازدواج میکنند، اما او همچنان دخترش را نمیدهد.
شاهزاده به این نتیجه میرسد که باید خودش به دنبال خوشبختی برود و از پدرش اعلام میکند که برای رسیدن به هدفش باید سفر کند و هنرهای بسیاری را بیاموزد. او در نهایت کمانی میسازد و به دلیری و شجاعت به سفر میرود و به دنبال آزمایش و ماجراجوییهای جدید است. در این بین، نگرانی پدرش از پیری و ندیدن فرزندش افزایش پیدا میکند و او به این فکر میافتد که زمان او در حال گذر است و باید از فرصتها استفاده کند.
نهایتاً این شور و شوق برای تلاش و جستجوی خوشبختی و افتخارات به تصویر کشیده میشود و اهمیت تلاش در زندگی را بیان میکند.
هوش مصنوعی: در درون روم، پادشاهی وجود داشت که جویای نام و آوازه بود و در روم زندگی میکرد.
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که نام شاه به هر سو گسترش یافته و در دلها و زبانها از او یاد میشود، و همه مردم کشور روم به شایستگی و به راحتی تحت فرمان او هستند.
هوش مصنوعی: دختری با چهرهای زیبا و همانند گل لاله، دلها را از دیگران میرباید و با جذابیت و دلبری خود، همه را مجذوب میکند.
هوش مصنوعی: یک سرو بلند و همیشه سرپا، با ماهی که در بالایش تاجی از عنبر دارد، جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: گل زیبا را در باغ میشناسند، زیرا دل دوستان به زیباییهای آن باغ بسته است.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و دلانگیزی دو عنصر طبیعی اشاره دارد. مرجانها که نماد جان و حیات هستند، با وقار و استقامت خود از دنیا جدا شده و بزرگوارانه ایستادهاند. بادامها نیز که به خاطر زیبایی و جذابیتشان معروفاند، به نوعی از همیشه و ابدیت سخن میگویند و ظاهری دلربا دارند. این بیان به وضوح بر جذابیت و زیبایی این موجودات تأکید میکند.
هوش مصنوعی: صورت ماه و بر روی آن مانند سپاهی در زنگ سیب، و در دلگیر سیب، چالهای وجود دارد.
هوش مصنوعی: او از خوبی و هنر بیشتری برخوردار بود و پشتیبانی او، باعث خوشبختی و سعادت پدرش بود.
هوش مصنوعی: از دل هر چه فکر و نظری از سوی پدر به وجود آمد، در هر کاری به تدبیر و تدبیر از او خواستی.
هوش مصنوعی: بسیاری از کیانیان در کشورها از وی خواستند و فرستادگان خود را به سوی او فرستادند.
هوش مصنوعی: پدرش هیچگاه اجازه نداد که کسی را برای او پیدا کنند، و اگر او نبود، هیچ روز خوشی نداشت.
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانسته دختر دل را به کسی بسپارد، چرا که تو به خاطر ناکامیات در عشق، آن را از دست دادهای.
هوش مصنوعی: در هر لذت و شادی، روحی سرکش و آزاد دارد. حتی اگر آن لذت و شادی تنها یک روز دوام داشته باشد، باز هم بسیار خوشایند و دلپذیر است.
هوش مصنوعی: این زمین، محل حکومت شاهان بود، اما در واقع، حکمروایی واقعی تنها از آن خداست.
هوش مصنوعی: پدرش به خواستههای شاهان توجه نکرد و به همین خاطر دشمنان او به پا خواستند.
هوش مصنوعی: او به دنبال راهحلهای زیادی بود و روشهای مختلفی را امتحان کرد، اما در نهایت توانست به طور مخفیانه یک کار را انجام دهد که او را به هدفش برساند.
هوش مصنوعی: او دستور داد تا مرد سحرگر، کمانی بسازد که از دست من، فلزی بیشتر و قویتر داشته باشد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و استحکام چیزی اشاره میکند که از آهن و چوب ساخته شده است. او همچنین به ابزاری اشاره دارد که با دقت و هنرمندی کار شده و به وسیله آن، زیبایی بیشتری به دست آمده است. در اینجا، تصویر کمان و گوشههای آن به زیبایی و ظرافت کارهای هنری اشاره دارد.
هوش مصنوعی: از زنجیر، بر او وسیلهای درست کردند و از طریق چرخش و حرکت، به او خدمت کردند.
هوش مصنوعی: به گوشهای از قصر آمده و با صدایی بلند به سربازان گفت: "به این عهد توجه کنید."
هوش مصنوعی: داماد کسی است که کمان را میکشد، هرچند ممکن است در این کار از دیگران کمتر باشد.
هوش مصنوعی: پهلوان به چندباره فکر کرد و نظراتش را بهصورت پنهانی از پدرش پنهان نگه داشت و در دل خود چیزی را گفت.
هوش مصنوعی: از این پس هیچ کس نمیتواند به من کمک کند، بنابراین باید خودم از اینجا بروم.
هوش مصنوعی: ناتوانی و بیعلاقگی باعث میشود که انسان در یادگیری و به دست آوردن روزی دچار مشکل شود و در نهایت گرفتار مشکلات و محدودیتها گردد.
هوش مصنوعی: از رفتار بیشرمانه زنان، روح انسان تیره و تار میشود و همچنین از نادانی و بیتوجهی، افراد پیر و جوان ضعیف و تنبل میشوند.
هوش مصنوعی: اگر برای خودت دغدغهای نباشد، دیگران هم برای تو نگران نخواهند بود.
هوش مصنوعی: سفر کردن به معنای دور رفتن از دیار خود نیست، بلکه وقتی کسی از زیباییهای جهان و آثار هنری آن آگاه شود، استعداد و تواناییهایش را بیشتر میشناسد و درک بهتری از هنر پیدا میکند.
هوش مصنوعی: از هر نوعی که نگاه کنی، شگفتیهای زیادی را میبینی؛ زیرا در هر فردی دانشهای مختلف و گوناگونی وجود دارد.
هوش مصنوعی: فصلها هر سال به ترتیب و به شکل دائمی در حال چرخش و تغییر هستند. از خزان و زمستان گرفته تا بهار و تابستان، این تغییرات همیشه در حال وقوعاند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف عناصر طبیعی و زمان میپردازد. شب و روز، چرخ فلک، ماه و خورشید، ابرها و آتش تند، و آب سریع را به تصویر میکشد. به نوعی، به تغییرات گذرا و یکنواختی طبیعت اشاره میکند که هرکدام در زمان خود نقش خاصی دارند.
هوش مصنوعی: همه به سفر رفتن مشغولاند، در حالیکه به سمت چپ و راست در حرکتاند و پیش میروند.
هوش مصنوعی: این افراد با هنر و خلاقیت خود، جهان را شکل میدهند و نتیجه تلاشها و حرکتهایشان به وضوح در این جهان مشاهده میشود.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که برای من هم جایز است که در دنیا بگردم، اما تنها در صورتی که بتوانم آن چیزی را پیدا کنم که دل مرا به سمتش میکشد.
هوش مصنوعی: اگرچه در مسیر، انسان ممکن است تنها باشد، اما دلیران از این تنهایی نمیترسند؛ چون آنها همچون شیر به آرامی و قدرت حرکت میکنند.
هوش مصنوعی: مهم نیست که انسان در کجا میمیرد؛ چه در دیار خود یا در مکانهای دیگر، در نهایت همه به یک سرنوشت واحد در آن جهان میرسند.
هوش مصنوعی: پدرش خبر را دریافت کرد و دلش را از ناراحتی خالی کن. به او گفت که در دوران پیری بر او سختی نرساند.
هوش مصنوعی: در این بیت گفته میشود که با گذشت زمان و جوانی، زندگی به سرعت در حال سپری شدن است و شخص احساس میکند که دوران جوانیاش به پایان نزدیک میشود و زمان، تنگ و محدود شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه در طول روز و شب بارها توقف و تأمل کردم، موهایم رنگ و حالت مختلفی به خود گرفته است.
هوش مصنوعی: پاییز فرا رسید و به دلم بهاری در آمد، برف از روی کوهها بارید.
هوش مصنوعی: هر لحظه، مرگ در کمین جنگ من است و همچون تیر از کمان آماده پرتاب میشود.
هوش مصنوعی: موهای سفید من نتیجهٔ عشق و دلبستگی اوست، که هر تار مو مانند تیری است که او به من پرتاب کرده است.
هوش مصنوعی: نمیدانم در این دنیای گردون چه چیز دیگری را ببینم یا شاید هرگز نبینم.
هوش مصنوعی: درختی با شاخ و برگ فراوان در انتظار است که امید به راهی روشن دارد.
هوش مصنوعی: هر زمانی که شاخۀ درختی خشک شود، به همراه آن، یک جوانه جدید با رنگ و بوی تازه رشد میکند.
هوش مصنوعی: کسی که در این دنیا مقام و مال و جوانی دارد، بهترین شادی او همین دنیایی است که در آن زندگی میکند.
هوش مصنوعی: تو هر دو ویژگی خوب را داری؛ هم فرهنگ و هم اندیشهی صحیح. این دو ویژگی در اینجا به خوبی با هم جفت میشوند.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی جهان را زیر و رو کنی و به چپ و راست نگاه کنی، هیچ وقت از برکت و مواهب آن نمیکاهی و چیزی از آن کم نخواهد شد.
هوش مصنوعی: دلیر، هرچه او گفت را نپذیرفت، زیرا در دلش محبت و جذبهای نسبت به معشوقش وجود داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.