بدو گفت مهراج کآی سرفراز
بمان تا سپه یکسر آرام فراز
یل نیو گفتا نباید سپاه
تو بر تیغ کُه رو همی کن نگاه
دل و گرز و بازو مرا یار بس
نخواهم جز ایزد نگهدار کس
به گردانش گفتا چه شد رزم تنگ
بدین گاو تازان نمایند جنگ
که ترسیدگانند گاه ستیز
همیشه ز خیل بهو در گریز
زنانند در پیش مردان مرد
بود اسپشان گاو روز نبرد
هم اندر بَر کُه رده برکشید
سزا جای ده پهلوان برگزید
سوی راست آذرشن و برزهم
سوی چپ چو بهپور وارفش بهم
پس صف به مهیار و سنبان سپرد
کمینگه به گشواد و گرداب گرد
هژیر و گراهون ز زاول گروه
ستادند در قلب هریک چو کوه
بهو چون سپه دید کاشوفتند
بفرمود تا کوس کین کوفتند
بُدش چار سالار چون چار دیو
چو اجرا و میتر چو توپال و تیو
ز پیلان هزار از یلان صدهزار
به هریک سپرد از پی کارزار
کشیده شد از صف پیلان مست
یکی باره ده میل پولاد بست
بجوشید هندو پس صفّ پیل
چو دریای قیر از پس کوه نیل
همه همچو دیوان دوزخ سپاه
به دست آتش و تن چو دود سیاه
به چهره چو انگشت هر یک به رنگ
ولیکن به تیزی چو آتش به جنگ
ز بس هندو انبوه چون خیل زاغ
زبس خشت و خنجر چو رخشان چراغ
یکی بیشه بُد گفتی از آبنوس
همه شاخش الماس و بر سندروس
دلیران ایران برون تاختند
جدا هر یکی جنگ برخاستند
ز یک دست بهپور و اجرا به هم
ز دست دگر میتر و برزهم
میان اندرون ارفش شیرفش
سوی تیو و توپال شد کینه کش
برآمد ده و افکن و گیر و رو
غریویدن کوس پیکار و غو
تف نعل اسپان زمین برفروخت
به دریا سنان چشم ماهی بسوخت
هوا پرّ طاووس گشت از درفش
شد از ترگ و از تیغ هامون بنفش
دم نای برخاست چون رستخیز
سنان مرگ اسوده را گفت خیز
قضا با سر نیزه انباز گشت
نهنگ بلا را دهن بازگشت
شل و خشت پرواز شاهین گرفت
زباران خون کوه و در هین گرفت
زمین همچو دریا شد از جوش مرد
که موجش همه خون بُد و میغ گرد
درو مرگ همچون نهنگ دژم
همی جان کشید از دلیران به دم
زصندوق پیل ازبس آتش که ریخت
تو گفتی همی ابر بیجاده بیخت
ز هرسو به گرداب خون شد همی
ندانست گردون که چون شد همی
سپهبد همان چرخ و تیرش بخواست
که پیش از پی اژدها کرد راست
بیفکند ده تیر از آن هم به جای
به هر تیر پیلی فکند او ز پای
برانگیخت پس چرمه گرم خیز
بیفکند در هندوان رستخیز
به خنجر ز سرها همی ریخت ترگ
چو باد خزان ریزد از شاخ برگ
ز تیغش همی لعل شد باد و گرد
زگرزش همی پخش شد اسپومرد
کمندش چو کشتی به کین خم شمر
شدی هر خمش گرد ده تن کمر
کجا گرزش از دست رسته شدی
سه تن کشته و چار خسته شدی
به زخمی کجا نیزه برگاشتی
زدی بر یکی بر سه بگذاشتی
چهل اسپ برگستوان دار بود
که بر هر یکش رزم و پیکار بود
بر آن هر چهل نعل فرسوده شد
نه سیر او ز کوشش نه آسوده شد
سرانجام در رزم آن رزم جوی
همه مانده بودند و آسوده اوی
به هر هندوی کو ربودی ز زین
به هر پیل کافکندی از خشم و کین
غو لشکر و کوس مهراج شاه
رسیدی از آن کوه بر چرخ ماه
درآمد دمان زنده پیلی دژم
چو تند اژدها داده خرطوم خم
برآویخت با پهلوان دلیر
درآورد خرطوم در گرد شیر
بکوشید کش بررباید ز زین
نجنبید بر زین سوار گزین
برآهیخت خرطوم پیل از زره
بپیچید چون رشته برزد گره
بهگرزش چنانکوفت زخمیدرشت
کش اندر شکم ریخت مهره زپشت
بر آن لشکر از کین ببارید مرگ
همی کوفت گرزوهمی کافت ترگ
گهی ریخت خون وگه انگیخت گرد
گهی خست پیل و گهی کشت مرد
ربود آن سپه را ز بالا و پست
به پردهسرای بهو برشکست
به یک حمله صد پیل برهم فکند
به نیزه چهل خیمه از بُن بکند
ز گرشاسب نزد بهو شد خبر
که تنها سپه کرد زیر و زبر
برون شد بهو دید هر سو گریز
چپ و راست برخاسته رستخیز
هوا جای خاک و زمین جای خون
رمان زنده پیلان و گردان نگون
چه مردست گفت این هنرمند گرد
هنرهاش گفتند نتوان شمرد
یکی کودک نو رسیدست زوش
هنوزش نگشتست گل مشک پوش
تن پیل دارد، میان پلنگ
دل و زَهره شیر و سهم نهنگ
به هر تیر پیلی همی بفکند
به هر حملهای لشکری بشکند
بیامد کنون تا سراپرده تفت
یلان را همه کشت و افکند و رفت
ز تیرش یکی پیش او تاختند
ز خشتی گران باز نشناختند
بسی گرد خشت افکن آمد به پیش
کش آن را ز ده گام نفکند بیش
بهو گشت ترسان و پیدا نکرد
چنین گفت کامروز بُد باد و گرد
از ایرانیان کس نشد چیر دست
که بر ما ز پیلان ما بُد شکست
ره رزم فردا دگرگون کنیم
سپه پیش پیلان به بیرون کنیم
عروس سپهری چو کرد آشکار
رخ از کله سبز گوهر نگار
پدید آمدش تاج سیمین ز خم
شبش ریخت بر تاج مشک و درم
ز جنگ آرمیدند هر دو گروه
طلایه همی گشت بر دشت و کوه
چو گرشاسب شد نزد مهراج شاه
نشاندش به بزم از بر پیشگاه
به هر حمله کانگیخته بُد ز جوش
به شادیش جامی همی کرد نوش
بسی فرشها دادش از رنگ رنگ
سراپرده و خیمهای پلنگ
به برگستوان زنده پیلی سپید
برو تختی از زر چو تابنده شید
سه مغفر ز زر چون مه از روشنی
به زر صد پرند آور روهنی
هم از گرز و خفتان و خود و زره
دوصد جوشن ناگشاده گره
به ایرانیان هر که بودند نیز
بسی داد دینار و دیبا و چیز
رسید آن شبش لشکری بیشمار
ابازنده پیلان همی شش هزار
بدو پهلوان گفت چندین سپاه
چه باید که بر دشت و کُه نیست راه
چنین گفت مهراج کای سرفراز
هنوز این سپه چیست کآمد فراز
هزاران هزار از دلیران جنگ
همی لشکرم یاور آید ز زنگ
سپهدار گفتش بدین تاختن
چه باید سپاس سپه ساختن
شود کشورت پاک زیر و زبر
نه گنجت بماند نه بوم و نه بر
چو کاری برآید بیاندوه و رنج
چه باید ترا رنج و پرداخت گنج
به مژده نوندی برافکن به راه
که ما چیره گشتیم بر کینهخواه
وزین زنده پیلان و چندین گروه
یکی لشکر از بهر نام و شکوه
گزین کن دلیران رزمآزمای
فرست آن سپاه دگر باز جای
که من هرچه تو کام و رای آوری
برآرم نخواهم ز کس یاوری
چنان کرد مهراج کاو رای دید
که رایش سپهر دلآرای دید
چو پنجه هزار آزموده سوار
گزید و دو سالار و پیلی هزار
گُسی کرد دیگر سپه هر چه داشت
همه زنگیان را ز ره بازگاشت
وزآن سو شد آگه بهو از نهان
کز انبوه زنگی سیه شد جهان
برادرش را با پسر همچو دود
فرستاد سوی سرندیب زود
بدان تا علف و آنچه آید به کار
هم از کنده و ساز جنگ و حصار
بسازند تا گر در آن رزمگاه
شکسته شود شهر گیرد پناه
سه روز اندرین کارها شد درنگ
کس از هر دولشکر نزد رای جنگ
چهارم چو برزد خور از کُه درفش
زمین گشت ازو زرد و گردون بنفش
بهو چل هزار از دلیران گرد
به سالار تیو سپه کش سپرد
هم از زنده پیلان هزار و دویست
بدو گفت برکش صف کین بایست
هزار دگر پیل پولاد پوش
ابا چلهزار از یل رزم کوش
به توپال بسپرد گرد سترگ
بفرمود تا کوفت کوس بزرگ
دو سالار ازینگونه برخاستند
چپ و راست لشکر بیاراستند
خروش یلان و دم کره نای
چنان شد که چرخ اندر آمد ز جای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بخش از داستان، مهراج به جنگجویانش میگوید که تا آرامش سپاه فرا برسد، در میدان بمانند. یل نیو به او میگوید که نباید بر تیغ نگاه کرد و برایش تنها خدا کافی است. آنان به صف آرایی میپردازند و در جنگ با هندوها، دلاوران ایرانی با شجاعت به میدان میروند. جنگ به شدت درگیر میشود و در میان کشتار، جنگجویان ایرانی پیروز میشوند.
پیلهای جنگی و سواران هر یک به نوبه خود در نبرد نقشآفرینی میکنند و خونریزی به حدی میرسد که زمین به دریا میماند. این نبرد بسیار شدید و خطرناک است و در نهایت، مهراج از قدرت و شجاعت یلانی به نام گرشاسب شگفتزده میشود و به او پاداش میدهد.
پس از این پیروزی، مهراج برنامههایی برای ادامه نبرد ساخت و آماده میشود که سپاه جدیدی را به میدان بفرستد تا جلوی دشمن را بگیرد. در نهایت، آنان برای جنگ دیگری آماده میشوند و زمین در اثر خروش لشکر به لرزه در میآید.
هوش مصنوعی: شاه به او گفت: ای برجسته و سرفراز، بمان تا هنگامی که سپاه به طور کامل آرام بگیرد.
هوش مصنوعی: یل نیو میگوید نباید ارتش تو بر لب تیغ کوهها توجهی داشته باشد و باید مراقب باشد.
هوش مصنوعی: من به کسی جز خداوند، که همیار و نگهدار من است، نیاز ندارم و تنها به قدرت و توانایی خود اعتماد میکنم.
هوش مصنوعی: به گردانش گفتند که چرا این گاوان در جنگ ظاهر میشوند و نبردی سخت در پیش است؟
هوش مصنوعی: افرادی که ترس دارند، در مواقع مبارزه فرار میکنند و همواره از جمع شادی و خوشی دوری میکنند.
هوش مصنوعی: زنان در مقابل مردان شجاع و نیرومند هستند و در روز جنگ، اسبهایشان مانند گاوهای نیرومند و قدرتمند هستند.
هوش مصنوعی: در میان کوه، مرتفعترین نقطه را انتخاب کردند تا جایی مناسب برای پهلوان برجسته تعیین کنند.
هوش مصنوعی: به سمت راست آتش و روشنایی است و به سمت چپ زمین و کشتزار؛ این دو به گونهای به هم مرتبط هستند و زیباییهای خاص خود را دارند.
هوش مصنوعی: پس یاران مهیار و سنبان به کمینگاه و گرداب گشاده سپرده شدند.
هوش مصنوعی: هژیر و گراهون از قبایل زاول جمع شدند و هر یک از آنها به قدری محکم و استوار ایستادهاند که مانند کوه در دل خود احساس قدرت و مقاومت میکنند.
هوش مصنوعی: او زمانی که سپاهیان را دید که در حال آماده شدن هستند، دستور داد تا طبل جنگ بزنند و به دشمن حمله کنند.
هوش مصنوعی: آنکه بیندیشد و به دور از دروغ و فریب باشد، در راس چهار نفر مینشیند؛ همانند چهار دیواری است که مستحکم و آرامشبخش است. وی مانند میتر، با ثبات و مانند توپال و تیو، شجاع و پیشرو خواهد بود.
هوش مصنوعی: از بین هزار فیل، در میان صد هزار دلیر، هر یک را به کار نبرد سپردند.
هوش مصنوعی: از صف فیلها، یکی از آنها با قدرت و هیبت خود جلو آمد و مانع از حرکت را با بدنی آهنین و مقاوم ایجاد کرد.
هوش مصنوعی: هندو مانند آبی که از پس کوهی به جوش آمده باشد، به شدت فعال و پرشور است، مانند دریای تیره و سیاه که از پشت کوه نیل به راه افتاده است.
هوش مصنوعی: همه مانند دیوان و شیاطین زبانههای آتش به دست دارند و بدن انسان همچون دودی سیاه و غلیظ است.
هوش مصنوعی: هر یک از آنها چهرهای رنگی و زیبا دارند، اما در جنگی که به پا میکنند، مانند آتش تند و تیز هستند.
هوش مصنوعی: به دلیل حضور بسیار زیاد هندوها، مانند گروهی از زاغها، و به خاطر فراوانی خشت و خنجر، نور و روشنی مانند چراغی در اینجا تابیده است.
هوش مصنوعی: در اینجا به درختی اشاره شده که از آبنوس ساخته شده و همه شاخههای آن از الماس و درخت سندروس ساخته شدهاند. به نوعی، زیبایی و ارزش آن بسیار بالاست و بهوجودش نوعی شکوه و جلال بخشیده شده است.
هوش مصنوعی: دلیران ایرانی به میدان رفتند و هر کدام به تنهایی آماده نبرد شدند.
هوش مصنوعی: با یک دست مرا به خوبی و مهارت برخورد کن و با دست دیگرم را به مهارت و دقتی خاص از خود دور نگهدار.
هوش مصنوعی: در دل ارفش شیرفش، کینهای پنهان وجود داشت که به سمت تیو و توپال روانه شد.
هوش مصنوعی: سحرگاه بود و صدای جنگ و درگیری به گوش میرسید و همه در حال آماده شدن برای مبارزه بودند.
هوش مصنوعی: بر اثر برخورد نعل اسب با زمین، زمین به شدت داغ شده و مانند آتش میسوزد و همچنین نگاه تیز و جدی ماهی به مانند نیزه، به آن سو جذب میشود.
هوش مصنوعی: هوا با زیباییای شبیه به پرهای طاووس آراسته شده و رنگ آسمان به خاطر پرچمها و نیزهها به بنفش تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: زمانی دم نای به صدا درآمد، مانند روز رستاخیز. مرگ به آرامی به ما گفت که بیدار شویم.
هوش مصنوعی: سرنوشت مانند نوک نیزه، درگیر و مشغول به کار شده است و در برابر مشکلات و سختیها، مانند نهنگ بزرگی که دهنش را باز کرده، در حال مقاومت و مبارزه است.
هوش مصنوعی: در زمان بارش خون از کوه و زمین، پرواز شاهینی که شل و بیحال شده بود، آغاز شد.
هوش مصنوعی: زمین به خاطر شدت خشم مرد، گویی همچون دریا در حال طغیانی شده است که تمامی امواج آن مملو از خون و تیرهبختی است.
هوش مصنوعی: مرگ مانند نهنگی غمگین، به جان دلیران حملهور میشود و آنها را از میان برمیدارد.
هوش مصنوعی: از صندوق بزرگ، به اندازهای آتش ریخته شد که به نظر میرسید ابر بدون راهی باران میزند.
هوش مصنوعی: از هر طرف در گرداب خون افتاده بودند و آسمان نمیدانست که این وضعیت چگونه به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: فرمانده جنگ در واقع همان سرنوشت است و تیرش را خواسته تا پیش از آنکه به مصاف اژدها برود، آماده سازد.
هوش مصنوعی: او ده تیر را به جایی پرتاب کرد و هر تیر را مانند فیل از پا، به سمت هدف انداخت.
هوش مصنوعی: پس از آنکه نعرهای بلند به راه انداخت، گرمایی برافراشت و آن را در دل هندیها به حرکت و جنبش درآورد.
هوش مصنوعی: مثل باد پاییز که برگها را از درختان میریزد، او نیز با خنجر بر سرها میزند و آنها را به زمین میافکند.
هوش مصنوعی: از تیغ او سنگینترین باد و گرد و غبار به وجود آمد و از حرکتش، اسپ و مرد در فضا پراکنده شدند.
هوش مصنوعی: وقتی کمند او مانند یک کشتی در دریا کشیده شد، هر بار که او خم میشد، دمی از زور و قدرت ده مرد را به خود میگرفت.
هوش مصنوعی: کجا میروی؟ در حالی که سه نفر را کشتهای و چهار نفر دیگر مجروح و خستهاند.
هوش مصنوعی: به زخم و جراحتی اشاره شده که از ضربهای که به یکی از افراد زده شده، بهوجود آمده است. این ضربه تأثیر خود را بر روی چند نفر دیگر نیز گذاشته و حالا بر آنها نیز دامن زده است. این تصویر به نوعی نشاندهندهی عواقب کارهایی است که بر روی یک نفر انجام میشود و در نهایت، دیگران را نیز تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: چهل اسب در دشت و بیابان حاضر بود که بر روی هر یک از آنها جنگ و نبردی در جریان بود.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه چهل نعل از اسب فرسوده شده است، هیچیک از تلاشها و کوششهای او نتیجهای نداشته و آسوده خاطر نشده است.
هوش مصنوعی: در نهایت، در میدان جنگ، همه در تلاش و کوشش بودند، اما او به آرامش و راحتی رسید.
هوش مصنوعی: هر هندی را که از کینه و خشم به زیر زین خود درآوری، مانند فیلهایی که از غضب به زمین میافتند.
هوش مصنوعی: غوغل و سر و صدای لشکر و صدای طبل جشنی که برای پیروزی شاه بر پا شده، به گوش میرسد و این شادی از بالای کوه به سمت آسمان و ماه میرود.
هوش مصنوعی: زمانی دراماتیک آغاز شده است، مانند فیل عظیمالجثهای که غمگین است و به سرعت و با قدرتی شبیه به اژدها حرکتی پرشتاب دارد.
هوش مصنوعی: شجاعانه با قهرمان دلیر رو در رو شد و در این مبارزه دم خود را در برابر شیر قرار داد.
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش، سعی کنید که از زین سوار نشوید و بر زین سوار شدن خودتان تأمل کنید.
هوش مصنوعی: پیل خرطوم خود را بلند کرد و زرهاش را به دور خود پیچید، مانند اینکه رشتهای را بزنند و گرهای بر آن بیفتد.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت گرما، مانند ضربهای که به شدت به شکم زده میشود، درد و آسیبدیدگی ایجاد میکند و این درد همچون سنگینی درون شکم حس میشود.
هوش مصنوعی: در آن میدان نبرد، مرگ چون بارانی از کینه فرود آمد و به شدت بر دشمنان کوبیده شد، گویی که ضربات سختی بر آنان نازل میگردید.
هوش مصنوعی: گاهی خونریزی و جنگ و جدل به پا میشود و گاهی آرامش و سکوت حاکم است؛ گاهی غولها در خستگی به سر میبرند و گاهی مردان شجاع به مبارزه میپردازند.
هوش مصنوعی: سپاه را از بالای کوه و پست زمین ربود و در خانهی شادی بر باد داد.
هوش مصنوعی: با یک حمله، صد فیل را به زمین زد و با نیزه، چهل چادر را از ریشه ویران کرد.
هوش مصنوعی: شنیدند که گرشاسب به بهو خبر داده است که تنها ارتش را به هم ریخته و به هم زده است.
هوش مصنوعی: از جا برخاست و هر طرف را نگریست، مشاهده کرد که همه به سمت چپ و راست در حال فرار هستند.
هوش مصنوعی: هوا به جای خاک و زمین به جای خون، داستان زنده بودن فیلها و چرخش گردانها را روایت میکند.
هوش مصنوعی: این هنرمند چه شخصیت بزرگی دارد! آنقدر در فنون مختلف ماهر است که نمیتوان همهی مهارتهایش را شمرد و شمارش کرد.
هوش مصنوعی: یک کودک تازه به دنیا آمده است که هنوز لباس خوشبو و زیبا به تن نکرده است.
هوش مصنوعی: این بیت به قدرت و توانمندی ها و ویژگی های مختلف اشاره دارد. به این معنا که همچنان که فیل بدنی بزرگ و نیرومند دارد، در دل پلنگی شجاعت و در وجود شیر شجاعت و بی باکی وجود دارد و همچنین نهنگ نیز سهم بزرگی در دریا دارد. این متن نمادهایی از قدرت و جواهرات طبیعی را به تصویر می کشد.
هوش مصنوعی: به هر ضربهای که پیلی دارد، زمینگیر میشود و با هر حملهای، لشکر متلاشی میشود.
هوش مصنوعی: همین حالا به چادر و محل اقامت جوانان قهرمان آمد و همه آنجا را ویران کرد و سپس رفت.
هوش مصنوعی: یکی از تیرهای او را به سمتش پرتاب کردند، اما چون از سنگی سنگین ساخته شده بود، نتوانستند او را بشناسند.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد با سختی و تلاش به جلو میآیند، اما این دشواریها و چالشها باعث نمیشود که آنان نتوانند به هدف خود دست یابند. حتی اگر گامهایشان محدود باشد، نباید از حرکت و پیشروی خود دست کشند.
هوش مصنوعی: او ترسیده و در دلش به هم ریخته بود و نمیتوانست چیزی را پیدا کند. با خودش گفت امروز روزی است پر از باد و گرد و غبار.
هوش مصنوعی: هیچکس از ایرانیان نتوانست به ما نزدیک شود و شکست ما را ببیند، چرا که نیروی ما چون فیلها است.
هوش مصنوعی: در مسیر نبرد آینده، تغییراتی ایجاد کنیم و سپاه را به سوی میدان جنگ آماده کنیم.
هوش مصنوعی: وقتی که عروس آسمان چهرهاش را نمایان کرد، زیبایی و درخشندگیاش مانند گوهری سبز و خیرهکننده است.
هوش مصنوعی: از تاریکی شب، تاج نقرهای بر افراز شد و بر تاجی از مشک و درم (طلا) ریخت.
هوش مصنوعی: دو گروه از جنگ آرامش یافتند و در دشت و کوه به جستجو و کاوش پرداختند.
هوش مصنوعی: وقتی گرشاسب نزد شاه بزرگ رفت، او را در مراسمی در برابر خود نشاند.
هوش مصنوعی: در هر حملهای، زمانی که غم و اندوه بر دلها حاکم میشود، شادابی و خوشحالی مانند جامی پر از نوشیدنی فرحبخش ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: بسیاری از فرشها با رنگهای مختلف و طراحیهای زیبا در چادر و خیمههای پلنگ وجود دارد.
هوش مصنوعی: به درختی بزرگ و سبز، فیل سفیدی برو که تختی از طلا به مانند تابش خورشید دارد.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به زیبایی و درخشش سه کلاه یا تاج طلا اشاره کرده که همچون ماه درخشان هستند و به آن زیبایی و روشنی خاصی میبخشند. این تصویر نشاندهندهی جذابیت و شکوهی است که میتواند بر گردن پرندگان بیافزاید و به نوعی حال و هوای خاصی را به وجود آورد.
هوش مصنوعی: در این بیت به تصویری از جنگ و نبرد اشاره شده است که نشاندهنده توانمندیها و تجهیزات جنگی است. شخص به اندازهای آماده و مجهز است که از زرهها و سلاحهای مختلف بهره میبرد و خود را به طور کامل برای مقابله با دشمن آماده کرده است. این بیانگر قدرت و اراده قوی او در رویارویی با چالشها و خطرات جنگ است.
هوش مصنوعی: هر کسی که به ایرانیان وابسته بود، به آنها بسیار بخشش میکرد و نعمتهایی مانند پول و پارچههای گرانبها و دیگر چیزها را به آنها میداد.
هوش مصنوعی: در آن شب، گروهی بسیار زیاد از نوازندگان و هنرمندان، همچون شش هزار فیل گرد هم آمده بودند.
هوش مصنوعی: به قهرمان گفتند که با این همه سرباز و نیرو، چه کار باید کرد وقتی که نه در دشت راهی هست و نه در کوه؟
هوش مصنوعی: مهراج گفت: ای سرافراز، این سپاهی که تا اینجا آمده چیست؟
هوش مصنوعی: بسیاری از دلیران جنگ به یاری لشکر من از دور دستها میآیند.
هوش مصنوعی: سردار به او گفت: برای این نوع حمله چه باید کرد؟ آیا راهی برای قدردانی از جنگجوئی وجود دارد؟
هوش مصنوعی: کشور تو دستخوش تغییرات و مشکلات خواهد شد، به طوری که نه ثروتت باقی میماند و نه سرزمین و میهنات.
هوش مصنوعی: هرگاه کاری بدون دردسر و ناراحتی انجام شود، چرا باید تو از زحمت و هزینههای آن نگرانی داشته باشی؟
هوش مصنوعی: خبر خوب این است که ما بر دشمنان پیروز شدهایم، پس با شادی و سرور، به راه بیفتید و جشن بگیرید.
هوش مصنوعی: از این زندهها، فیلها و گروههای بسیار، یک لشکر به خاطر نام و عظمت تشکیل شده است.
هوش مصنوعی: باید چهرههای شجاع و میداندار را انتخاب کنی و آنها را به جای سپاه دیگر بفرستی.
هوش مصنوعی: هر چه تو به من بدهی و اراده کنی، من هیچ نیازی به کمک کسی دیگر نخواهم داشت.
هوش مصنوعی: مهراج به گونهای عمل کرد که وقتی به نبوغ و فکر خود نگاه کرد، زیبایی و عظمت آسمان را در آن مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: به مانند کسی که هزار سوار ماهر و آزموده را انتخاب کرده و در کنار آن دو سردار و هزار فیل نیز دارد.
هوش مصنوعی: سپهسالار دیگر همه هزینهها و منابع خود را صرف کرد و تمام زنگیان را از مسیر دور کرد.
هوش مصنوعی: از آن طرف خبر آمد که در دل تاریکی، دنیا از شدت ظلمت و غمگونگی، سیاه و پر از اضطراب شده است.
هوش مصنوعی: او برادرش را به همراه پسری مانند دود، به سرعت به سوی سرندیب فرستاد.
هوش مصنوعی: بدان که حتی گیاهان و چیزهایی که به کار میآیند نیز از درختان و ساخت و ساز جنگ و دژ به وجود میآیند.
هوش مصنوعی: اگر در میدان نبرد شکست بهوجود آید، مردم شهر به پناهگاه خواهند رفت.
هوش مصنوعی: سه روز در این امور وقفه و تأمل شد و هیچکس از لشکریان برای مشورت در مورد جنگ حاضر نشد.
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید از کوه بالا آمد، زمین به رنگ زرد درآمد و آسمان به رنگ بنفش در آمد.
هوش مصنوعی: بسیاری از دلیران به سپه سالاری تیو جمع شدند و به او سپردند تا رهبری آنها را بر عهده بگیرد.
هوش مصنوعی: از زنده بودن فیلها هزار و دویست نفر به او گفتند که باید صفی برای انتقام بکشید.
هوش مصنوعی: هزاران جنگجوی نیرومند با زرههای آهنی در برابر چهلهزار نفر از قهرمانان جنگی ایستادهاند.
هوش مصنوعی: به توپال سپرد تا گرد و غبار بزرگی را به راه اندازد و فرمان داد تا صدای کوس بزرگ را به صدا درآورد.
هوش مصنوعی: دو فرمانده از این نوع به پا خاستند و لشکری را در سمت چپ و راست آماده کردند.
هوش مصنوعی: غوغای دلیران و صدای نای کرهنشین به قدری بلند و شورانگیز شد که حتی چرخ زمان هم از حرکت بازایستاد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.