گنجور

 
عارف قزوینی

رحم ای خدای دادگر کردی؟ نکردی

ابقا به فرزند بشر کردی؟ نکردی

بر ما در خشم و غضب بستی؟ نبستی

جز قهر اگر کار دگر کردی نکردی

طاعون،وبا،قحطی، بگو دنیا بگیرد

یک مشت جو گر بارور کردی نکردی

آتش گرفت عالم ز گور بوالبشر بود

صرف نظر گر زین پدر کردی نکردی

گیتی و هرچه اندر، ز خشک و تر بسوزان

شفقت اگر با خشک و تر کردی نکردی

یک دفعه عالم بی خبر زیر و زبر کن

جنبنده ای را گر خبر کردی نکردی

این راه خیری بُد نهادم پیش پایت

با جبرئیل ار خیر و شر کردی نکردی

این اشرف مخلوق زشت و بی شرف را

با جنس سگ همسر اگر کردی نکردی

جز خر کسی تن زیر بار غیر ندهد

گر امتی جز شیعه خر کردی نکردی

ملک کیانی را قجر چون دست خوش کرد

کوتاه اگر دست قجر کردی نکردی

ایران هنرور را به ذلت اندر آرد

عارف اگر کسب هنر کردی نکردی