شمارهٔ ۹۰ - امیر یوسف نام و عدهٔ عطایی کرده و وفا ننموده بود در تهدید او گفته است
میر یوسف سخن دراز مکش
وقت میبین چگونه کوتاهست
گرچه مستغنیم از این سوگند
حق تعالی گواه و آگاهست
کین چنین جود اگر بحق گویی
نه سزاوار آن چنان جاهست
راه آن هیچ گونه مینروی
کین جوان مرد بر سر راهست
تا نگویی که اینت طالب سیم
کهربا نیز جاذب کاهست
احتیاج ضرورتی مشمار
اینک اشتباه را به اشتباهست
گر تویی یوسف زمانه چرا
دل من ز انتظار در چاهست
ور منم معطی سخن ز چه روی
به عطا نام تو در افواهست
زانچنان بیتها که کس را نیست
کز پی پنچ دانگ پنجاهست
حاش لله مباد یعنی هجو
راستی جای حاش لله است
دوش بیتی دو میتراشیدم
خردم گفت خیز بیگاهست
این یک امشب مکن به قول هوا
کیست کورا هوا نکو خواهست
بو که فردا وگرنه با این عزم
تا به فردای حشر زین ماهست
هان و هان بیش از این نمیگویم
شیر در خشم و رشته یکتاهست
روز طوفان و باد حزم نکوست
خاصه آنرا که خانه خرگاهست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرد پرگار چرخ مرکز بست
شبه مرجان شد و بلور جمست
آمد آن رگزن مسیحپرست
شست الماسگون گرفته به دست
کرسی افکند و برنشست بر او
بازوی خواجه عمید ببست
شست چون دید گفت عز و علا
[...]
ستد و داد جز به پیشادست
داوری باشد و زیان و شکست
تا مرا بود بر ولایت دست
بودم ایزد پرست و شاه پرست
امر شه را و حکم الله را
نبدادم به هیچ وقت از دست
دل به غزو و به شغل داشتمی
[...]
آمد آن حور و دست من بربست
زده استادوار نیش به دست
زنخ او به دست بگرفتم
چون رگ دست من ز نیش بخست
گفت هشیار باش و آهسته
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.