گنجور

 
انوری

ای جهان را دفین به دست تو در

چون معادن هزار سرمایه

دولتت را دوام همخانه

مدتت را زمانه همسایه

گردن و گوش آفرینش را

رسمهای تو گشته پیرایه

جود را پروریده همت تو

راست چونان که طفل را دایه

ملکی در محاسن و اخلاق

زان نداری محاسن و خایه

آفتابی و در مراتب جاه

آفتابت فروترین پایه

چیست کز تابش تو در نورند

همه آفاق و بنده در سایه